جستجو
کد : DK-77342     

خارق


نعت فاعلی از خَرق. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). رجوع به خرق شود. ازهم درنده و پاره کننده و مجازاً بمعنی کرامت چرا که آن نیز عادت را پاره می کند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شکافنده: نخواست خارق آن حشمت و هاتک آن پرده او باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 166 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه و 203 نسخه چاپی ).
چشم او ینظر بنوراللّه شده
پرده های جهل را خارق بُده .

مولوی (مثنوی ).