جستجو
کد : DK-61419     

جازم


برنده و قطعکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • عزم استوار کننده . (آنندراج ): تاش جازم بود که یک حمله دیگر برد که خاتمه کار باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 65). سلطان اگرچه بر استخلاص سجستان و استصفاء آن نواحی جازم بود... آن کار فراهم گرفت . (ترجمه تاریخ یمینی ص 200). جازم شد که اول خاطر از وی بپردازد و بیضه ملک و آشیانه دولت او به صرصر قهر برباد دهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261).
  • ساکن کننده حرف متحرک را. (آنندراج ). حرفی که چون بر فعل معرب درآید حرف آخر آن را ساکن گرداند. رجوع به جازمة و حروف جازمه شود.
  • بعیر جازم ; شتر سیرآب .
  • سقاء جازم ; مشک پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، جوازم . (منتهی الارب ).