جستجو
کد : DK-61385     

جارحه


تانیث جارح . جراحت کننده . (آنندراج ).
  • اسب ماده . قولهم هذه الناقة و الاتان من جوارح المال ; یعنی جوان و بچه ده است .
  • اندامهای مردم که بدان کار کنند. (منتهی الارب ). دست . (نصاب الصبیان ). اندام . (السامی ) (دهار) (مهذب الاسماء): دستی که عمده تن است و عزیزترین جارحه است از جوارح چون مارگزیده و باقی تن به عَدوای علت آن تلف خواهد شد، معالجت آن جز قطع و ابانت نیست . (ترجمه تاریخ یمینی ص 162).
  • سگ. (ترجمان عادل مشهور به جرجانی ).
  • مرغ شکاری . (منتهی الارب ) (ترجمان عادل مشهور به جرجانی ) (مهذب الاسماء) (مقدمة الادب ).
  • جانور شکاری از مرغ و دد. ج ، جوارح .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شکره که پرنده ای است .