جستجو
کد : DK-60850     

ثغر


درختی است که شکوفه سپید دارد.
  • گو.
  • رخنه .
  • دره فراخ .
  • دهن .
  • دندانهایا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد.
  • رسته دندان .
  • سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ).
  • جای ترس از رخنه های شهر.
  • متفرق و پریشان .
  • ترسیدن گاه .
  • فرج .
  • سرحد ملک کفار: ملطیه بشام مهمترین ثغریست که از این سوی کوه لکام است . (حدود العالم ).و دهستان [ بدیلمان ] ثغر است بر روی غور. (حدود العالم ). فراو، ثغر است بر روی غور. (حدود العالم ). ملاذ گرد، ثغری است بر روی رومیان . (حدود العالم ). و ثغر است [ تفلیس ] بر روی کافران . (حدود العالم ). شلات ،ثغریست [ به ماوراءالنهر ] بر روی ترک نهاده . (حدودالعالم ). خوارزم ثغری بزرگ است . (تاریخ بیهقی ص 83).دانست که در آن ثغر بزرگ خللی خواهد افتاد. (تاریخ بیهقی ص 84). او را [ سارغ ] گفت توبه نندنه بازرو که آن ثغر را نتوان گذاشت خالی . (تاریخ بیهقی ص 144). که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی ). زودتر بباید شتافت که از این خداوند ما [ محمدبن عبداللّه بن طاهر ] هیچ کاری نیاید جز لهو تا ثغر خراسان که بزرگتر ثغریست بباد نشود. (تاریخ بیهقی ص 248). این چیز را عوض است هر چند بر دل خداوند رنجگونه ای باشد اما التونتاش و آن ثغر بزرگ را عوض نیست . (تاریخ بیهقی ص 329). چون اندیشیدیم که خوارزم ثغری بزرگست ... و باشد که دیگران تاویلی دیگر گونه کنند. (تاریخ بیهقی ص 723). چون دانست که در آن ثغر [ خوارزم ] بزرگ خللی خواهد افتاد چنانکه معتمدان وی [ التونتاش ] نبشته بودند بشتافت . (تاریخ بیهقی ص 766). ما بسیار نصیحت کردیم و گفتیم چاکری است [ التونتاش ] مطیع از وی خطا نرفته است ... و خوارزم ثغر ترکان است . (تاریخ بیهقی 982). جمهوری عام از لشکر غور به حراست آن ثغر موکل بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294).
    غایب ار شد در کنار ثغرها
    همچو حاضر او نگه دارد وفا.

    مولوی .