جستجو
کد : DK-57365     

تمالک


مالک نفس گشتن : تمالک عنه ; مالک نفس وی گشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک . (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): ما تمالک َ ان فعل َ او عن ان فعل ; ای لم یستطع حبس نفسه . (اقرب الموارد). آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک او از دست بشد. (کلیله و دمنه ). که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود. (کلیله و دمنه ). شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد و جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی ). و عنان تمالک و تماسک از دست بداد. (حبیب السیر یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تماسک شود.