جستجو
کد : DK-48575     

تارک


کله سر. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). فرق سر. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). میان سر آدمی . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). میانه سر که مفرقاست . (شرفنامه منیری ). تصغیر تار است که بمعنی میان سر است . (غیاث اللغات ). تار. (برهان ) (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). ترنگ. چکاد. کاج . هپاک . تویل . سکاد.چکاه . چکاده . سبکاد. سیکاد. فرق: مفرق; تار سر که فرقجای موی سر است . (منتهی الارب ). علاوه ; تارک و سر مردم مادام که بر گردن باشد. (منتهی الارب ):
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش و چنگل خونریز تارک عصفور.

(منسوب به رودکی ).