جستجو
کد : DK-48566     

تار و مار


پراکنده و ازهم پاشیده و زیروزبرشده . و ناچیز و نابود گردیده . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بسیار پریشان باشد. (برهان ). پراکنده و دربدر و نابود. (فرهنگ نظام ). زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زیر و زبر. درهم و برهم و پریشان و پراکنده . (بهار عجم ). این دو لفظ مترادفانند مثل «ترت و مرت » یعنی ناچیز و معدوم شده . (فرهنگ خطی نسخه کتابخانه مولف ).ترت و مرت . تند و خوند هجند. (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). شذرمذر. شغربغر. پرت و پلا. ترت و پرت . پریشان . متفرق. مضمحل . داغون . ولو. پاچیده . پخش و پلا. تباه و تبست . با لفظ کردن و شدن مستعمل است:
آن مال و نعمتش همه گردید ترت و مرت
آن خیل و آن حشم همه گشتند تار و مار.

خجسته .