جستجو
کد : DK-40769     

بیوفتادن


افتادن . افتیدن . اوفتادن . رجوع به افتادن و مترادفات آن شود.
-از پای بیوفتادن ; از پای افتادن . زمین گیر شدن . ناتوان گشتن:
بیوفتادم از پای و کار رفت از دست
ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم .

سوزنی .