(از: بی + ید + ی ) بی دستی . دست نداشتن .
کنایه از بی قدرتی . (از یادداشت مولف ). در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مولف حدس زده اند که کلمه بی بُدی (= ناچاری )، بی یدی باشد:
وَرْم ضعیفی و «بی بدیم » نبودی
وآنک نبود از امیر مشرق فرمان
خود بدویدی بسان پیک مرتب
خدمت او را گرفته چامه بدندان .
رودکی .