جستجو
کد : DK-40815     

بی هوا


(از: بی + هوا) بدون هوا.
  • بی توجه . بی اِشعار. بی وقوف . بی آگاهی قبلی . بی احتیاط. بی مواظبت اطراف . بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال . (یادداشت مولف ).
    -بی هوا رفتن ; غیرملتفت رفتن . (یادداشت مولف ).
    -بی هوا گفتن ; ناگهان گفتن . بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن . یکهو گفتن .
  • دور از احتیاط. با بی پروایی . (یادداشت مولف ):
    از آن پس چو تازی تو کک را رواست
    کنون رفتن تو بکین بی هواست .

    (ملحقات شاهنامه فردوسی ).