جستجو

وابط
فرومایه بددل سست . (منتهی الارب ). بددل ضعیف . (مهذب الاسماء). الضعیف الجبان . الخسیس . (اقرب الموارد).
واپس استیدن
عقب ماندن سپس ماندن . تخلف .(تاج المصادر بیهقی ). تخزع . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به واپس استادن شود.
واپس رفتن
دست کشیدن . کناره کردن .
  • عقب کشیدن .
  • بازایستادن . عقب رفتن . بازرفتن . (ناظم الاطباء):
    هر که صبر آورد گردون بر رود
    هر که حلوا خورد واپس تر رود.

    مولوی .

  • وابازشدن
    دوباره باز شدن : الانجیاب ; واباز شدن ابر و آنچ بدان ماند. (زوزنی ). انجلاء; واباز شدن غم و میغ و آنچه بدان ماند. (زوزنی ).
    وابکنه
    نام قریه ای است به سه فرسنگی بخارا. و نسبت بدان وابکنوی و وابکنی است .
    واپس افتادن
    عقب افتادن . پس افتادن . تاخر: چون پادشاهی عجم زوال پذیرفت و کبیسه ربع ایشان بیفتاد ادراک غلات واپس افتاد بهرچهار سال یکروز. (تاریخ قم ص 14). چون کبیسه عجم دراسلام بیفتاد فصول سال ایشان بگردیدند و ادراک غلات واپس افتاد پس از این جهت بدیشان زحمت و رنج رسید و در ادای خراج به تنگ آمدند سبب واپس افتادن ادراک غلات و ارتفاعات از ابتدای دادن خراج . (تاریخ قم ص 145).
    واپس رو
    بازپس رونده ، عقب رونده:
    گفت آن را من نخواهم . گفت چون ؟
    گفت او واپس رو است و بس حرون .

    مولوی (مثنوی دفتر ششم چ اسلامیه ص 559).

    واباش
    نهری است در ممالک مجتمعه در سمت غربی از مملکت جمهوری اوهیو، سرچشمه گرفته داخل جمهوری ایندیانا میگردد و بدینطریق مرزهای جمهوری ایلینوآ را جدا میسازد و وارد وینسنه شده پس از جریان 700 هزار گز از ساحل راست به نهر اوهیو وارد میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).
    وابکنی
    منسوب به وابکنه قریه ای در سه فرسنگی بخارا. (انساب سمعانی ص 575).
    واپس افتاده
    عقب افتاده . در راه پس مانده . دیری کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به واپس افتادن شود.
    واپس سپردن
    رد کردن . بازدادن:
    گفت پیغمبر که دستت هرچه برد
    بایدش در عاقبت واپس سپرد.

    مولوی .

    وابخشیدن
    تقسیم . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تقاسم . (منتهی الارب ). توزع . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). قسم . (تاج المصادر بیهقی ). قسمت کردن . (مجمل اللغه ). تقسیم کردن . مقاسمه . تفلیج . فلج . (تاج المصادر بیهقی ): توزیع; وابخشیدن چیزی میان گروهی . (زوزنی ). توزع ، وابخشیدن چیزی میان گروهی . (تاج المصادر بیهقی ).
  • باهم وابخشیدن ، تقسیم . مقاسمه .
  • واپس افکندن
    یا افگندن . درنگی کردن . به تاخیر انداختن . معطل کردن . دیری کردن . (ناظم الاطباء).
  • در پس انداختن . (بهارعجم ) (آنندراج ).
  • تسویف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سر گذاشتن . تاخیر کردن . رجوع به واپس فگندن شود.
  • واپس شدن
    به عقب رفتن . پس رفتن . تاخر. (تاج المصادر بیهقی ): احجام ، واپس شدن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
    وابخشیده شدن
    توزع . (تاج المصادر بیهقی ).
    واپس انداختن
    درنگی کردن . به تاخیر انداختن و معطل کردن . دیری کردن . (ناظم الاطباء). تاخیر. واپس افکندن . (زمخشری ).
    واپس طلبیدن
    دوباره طلبیدن . رجوع به واپس شود.
    واپس ایستادن
    پشت سر ایستادن . در عقب ایستادن . رجوع به واپس استادن و واپس استیدن شود.
    واپس فکندن
    یا فگندن . پشت سر گذاشتن:
    آن حرم قدس چو واپس فگند
    راه در اقصای مقدس فگند.

    امیرخسرو (از بهارعجم ) (آنندراج ).

    وائدیشت
    ویدشت . پسر نیازم یا ایازم نام جد دهم زرتشت است بدین ترتیب که زرتشت پسر پوروشاسپ پسر پتیرگتراسپ یا پی تراسپ پسر اروگذسپ یااورودسپ پسر هئچتسپ پسر چیخش موش یا کخشموش پسر پئترسپ یاپائیت رسپ پسر ارجذرشم یا هردرشم پسر هرذار یا خرذر پسر سپیتام یا سپیتامان . (مزدیسنا تالیف دکتر معین برابر ص 69).