جستجو

غافل گیر
کسی که بی خبر بر کسی حمله ور شود. (آنندراج ). غافل گیرنده . سگ غافلگیر، سگ هرزه مَرَس:
بکش سگ را مهل تا پیر گردد
که چون شد پیر غافل گیر گردد.
  • (ن مف مرکب ) به غفلت گرفته شده . و با کلمات کردن و شدن و گشتن ترکیب شود:غافل گیر کردن . غافل گیر شدن . غافل گیر گشتن .
  • غالب آواز
    کسی که آوازش بر دیگری غلبه کند:
    که دیده ست بر هیچ رنگین گلی
    ز من غالب آوازتر بلبلی .

    نظامی .

    غالب لیثی
    رجوع به غالب بن عبداللّه و تاریخ گزیده ص 149 و امتاع الاسماع ج 1 ص 357 شود.
    غالنه
    رجوع به گالنه شود.
    غالیچیا
    رجوع به گالیسی شود.
    غالیچین
    رجوع به گالیتزین شود.
    غالیه بو
    غالیه بوی . رجوع به غالیه بوی شود:
    بخواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
    گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست .

    سعدی .

    غالیه موی
    آنکه زلف و موی سیاه و مشکین دارد. غالیه زلف . سیه موی:
    بناز گفتمش ای ماهروی غالیه موی
    که ماه روشنی از روی تو ستاند وام .

    فرخی .

    غانات
    صاحب جمع غانات ، در دوره صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است . نویسنده تذکرةالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات ، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود،و هر گاه گوسفند در سر کار نباشد و گوشت از بازار بخرند هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که به مهر ناظران رسد ابتیاع شود که نقصان به مال دیوان نرسد و برّه و آنچه به جهت صرف خاصه و خادمان احتیاج باشد استاد قصابان قیمت نامچه به قید التزام نوشته تسلیم نماید که از آن قرار به خرج مجری گردد. (تذکرة الملوک چ مینورسکی ص 50). مشرف میوه خانه و قورخانه و غانات ، به اشراف یک شخص مقرر بوده مبلغ بیست تومان مواجب داشته ... (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 63). صاحب جمع غانات مبلغ هشت تومان و هفتهزار و چهار دینار مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر بوده . (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 68). صاحب جمع شربتخانه غانات مبلغ ده تومان مواجب و از ده نیم ابتیاع و صد یک انفاذ بتفصیل سر کار خاصه رسوم داشته . (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 70). و رجوع به ترجمه انگلیسی چ مینورسکی صص 98-99 شود.
    غان و غون
    حکایت صوت بچه های دوسه ماهه . و بطور کلی اصوات نامفهوم که از دهان طفل شیرخواره پیش از سخن گفتن برمی آید. و با افتادن و کردن صرف شود: بچه به غان و غون افتاد. بچه غان و غون می کند.
    غالیدگی
    حالت و چگونگی غالیدن . رجوع به غالیدن شود.
    غالیه بوی
    آنچه بوی غالیه دهد. غالیه بو:
    من و آن جعدموی غالیه بوی
    من و آن ماهروی حورنژاد.

    رودکی .

    غام
    یوم ٌ غام ; روز تیره و دم گیر از گرما. روز سخت گرم .
  • روز اندوه . (منتهی الارب ).
  • غانجی
    ملقب به معین الدین قاضی القضاة در اوایل ایام غازان خان . مولف تاریخ گزیده آرد: امرای بالتو و سولاهش و کرداری و اقبال بروم در سنه ثمان و تسعین مخالف غازان خان شدند امرای چوپان و سوتای به حکم فرمان برفتند و ایشان را قهر کردند. مولانا رکن الدین صائن قاضی سمنان و سید قطب الدین شیرازی و خواجه معین الدین غانجی که قاضی القضاة والغبتکچی مستوفی ممالک بودند مخالفت وزراء کردند و خواستند که در ملک خلل افتد، غازان خان ایشان را در سنه سبع مائة به یاسا رسانید. (تاریخ گزیده ص 594).
    غانه
    بر وزن و معنی خانه . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
    غالیدن
    غلطیدن . (برهان ).
  • غلطانیدن . (برهان ). غلتانیدن . گردانیدن به پهلو. از پهلو به پهلو غلطانیدن . صاحب برهان ذیل «غالد» آرد: ماضی غلطانیدن باشد عموماً و کسی که بر سبیل عشرت همچون عاشق و معشوق خود را از این طرف به آن طرف و از آن طرف به این طرف غلطاند خصوصاً - انتهی . مالیدن و غلطانیدن . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و صاحب انجمن آرا ذیل غالد آرد: یعنی غلطاند بر سبیل عیش و شادی چون عاشق و معشوق:
    کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
    بجای خانه و کاشانه چرخ دادش غال .
    این معنی غار و شکاف حیوانات است .
    همچو آهو که جفت را غالد
    من ترا روز و شب همی غالم .

    لطیفی .

  • غالیه جعد
    آنکه زلف مشکین دارد: و در موضع سقاة هر خوش پسری ...غالیه جعدی ... کمر بر میان بسته . (جهانگشای جوینی ).
    غاما
    رجوع به واسکودگاما و قاموس الاعلام ترکی شود.
    غاند
    رجوع به گاند شود.
    غانی
    نعت فاعلی از غنا. سرودکننده . (غیاث ).
  • توانگر. مالدار. (منتهی الارب ).