وابنجان
(دسکره ...) از دیه های وازکرود و قم . (تاریخ قم ص 137).
واپس بودن
عقب ماندن . دنبال ماندن:
ره راست رو تا به منزل رسی
تو بر ره نه ای زین قبل واپسی .
سعدی (بوستان ).
وابستگان
ج ِ وابسته . منسوبین .
نوکران .(از سفرنامه ناصرالدین شاه ). رجوع به وابسته شود.
وائلی النجدی
(شیخ ...) عثمان بن سند، او راست : اصفی الموارد من سلسال احوال الامام خالد. در حاشیه آن کتاب حدیقة الندیة فی آداب الطریقة النقشبندیة للشیخ محمدبن سلیمان البغدادی بطبع رسیده ، مطبعةالعلمیة 1313. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1909).
وابستگی
حالت و چگونگی وابسته . الفت .
-وابستگی بفلان امر داشتن ; علقه . علاقه بدان داشتن .
نسبت . انتساب .
وابنیت
یکی از دو شهر صقلاب که در مشرق آن قرار دارد. (شهر غربی آن خرداب نامیده میشود). (حدود العالم ص 107).
واپس تر
عقب تر. بازمانده تر:
عمر همه رفت و به پس کس تریم
قافله از قافله واپس تریم .
نظامی .
وابستن
بازبستن . مولف آنندراج گوید: مرکب است از وا که به معنی گشاده است و بستن که ضد آن است و این بر کسی یا چیزی مستعمل میشود که از یک سو گشاده وآزاد و از طرف دیگر بسته و پیوسته باشد همچون درآمدن مردی در گروهی و شمردن خود را از آن گروه یا منسوب داشتن خود را به خاندانی یا وانمودن خود را از مردمان شهری و کشوری چه اینهمه به ظاهر گشاده و آزادند مگر در نهان یک گونه بستگی دارند، در تازی نسبت و منسوب و انتساب باشد. (از فرهنگ فرنگ و ترکتازان هندی از آنندراج ). اما باید دانست که «وا» در این ترکیب مزید مقدم است بستن ، متصل ساختن ، بند کردن:
در این دوران گرت زین به پسندند
زهی پشمین به گردن وانبندند.
نظامی .
وابوساه
(مرکب از «وا» ندبه + منادی مندوب ) کلمه ای که برای اظهار بدبختی و بیچارگی بر زبان آرند.
واپستن
بازجستن . فراجهیدن .
در عقب نشستن . (ناظم الاطباء). واپس جستن . (شعوری ).
واانجیر
نامی که در نور به انجیر دهند. رجوع به انجیر شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 245).
وابوسیدن
روگردان شدن و بی دماغ گشتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). بیزار شدن و متنفر گشتن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (غیاث اللغات ):
یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم
در باغ جهان غنچه بدبو دیدم
با آن همه آرزو، لب لعلش را
یک مرتبه بوسیدم و وابوسیدم .
یحیی شیرازی (آنندراج و فرهنگ نظام ).
واپسته
(ن مف مرکب ) پیوسته . متصل .
دوست و رفیق و یار. (ناظم الاطباء).
وائور
کرسی بخش (تارن ) از آروندیسمان آلبی نزدیک آویرن (به فرانسه ) دارای 375 تن سکنه .
وابسته بودن
وابسته بودن به ، معلق بودن بر. وابسته به فلان امر بودن ، بدان علاقه داشتن .
وابوسیده
روگردان شده . بی دماغ گشته . (بهار عجم ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ):
از بوسه ام دل شاد کن ، ز انجام حسنت یاد کن
کز بوسه گاهت رُسته خط، وز عشق وابوسیده من .
محمدسعید اشرف (از بهار عجم و آنندراج ).
واپس جستن
به عقب جستن:
جست واپس ز زیر شمشیرش
جز گریختن
نماند تدبیرش .
میرنظمی (از شعوری ).