راست روییدن . راست و مستقیم نمو کردن: نیکی و بدی سال اندر جو پدید آید که چون جو راست برآید و هموار، دلیل کند که آن سال فراخ بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگ سال بود. (نوروز نامه ). شعنبة; راست برآمدن شاخ گوسپند سپس آن پیچ خورده مایل شدن آن بجانب گوش . (منتهی الارب ).
درست آمدن . موافق آمدن .
-راست برآمدن کار ; بر مراد شدن کار. موافق آمدن کار. سر و سامان گرفتن کار.