جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

428 از امام ( ع ) پرسيدند : بزرگترين شاعران كيست ؟ فرمود : إِنَّ اَلْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَةٍ تُعْرَفُ اَلْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ كَانَ وَ لاَ بُدَّ فَالْمَلِكُ اَلضِّلِّيلُ يريد إمرأ القيس « آن گروه در يك رديف اسب تازى نكرده‏اند تا در پايان ربودن نى ، كمال آنها شناخته شود ، و اگر ناگزير بايد برترين آنها تعيين شود ، پس پادشاه بسيار گمراه برتر است » . مقصود امام ( ع ) امرؤ القيس است . منظور آن است كه شاعران به يك سبك شعر نسروده‏اند تا ميان آنها بالا و پايين تعيين شود بلكه هر كدام از آنها حالت مخصوصى دارند كه در آن حال شعر نيكو مى‏سرايند و ذوق آنها به كار مى‏افتد ، يكى وقت نشاط ، و ديگرى در هنگام ترس ، و آن ديگرى در حال خوشى و شادمانى شعر خوب مى‏سرايد . و از اين رو گفته‏اند : بهترين شاعر عرب امرؤ القيس است وقتى كه سوار بر اسب باشد ، اعشى است آنگاه كه بخواهد و با نشاط باشد ، و نابغه است وقتى كه بترسد . [ 776 ] كلمه حلبه ، يعنى دسته‏اى از اسبان كه در كنار هم براى مسابقه يك نواخت ايستاده‏اند ، با ذكر كلمات : إجراء و غايت و قصبتها ترشيح به كار برده است با اين توضيح كه عادت عرب بر اين بود كه نى را در انتهاى مسافتى قرار مى‏دادند ، هر كس زودتر مى‏رسيد و آن نى را بر مى‏داشت ، برنده مسابقه محسوب مى‏شد . عبارت : فان كان و لا بدّ . . . يعنى اگر بايد و ناگزير از داورى هستم . امام ( ع ) درباره امرؤ القيس نظر داد ، چون او برخلاف ديگران در بيشترين حالات خود شعر نيكو مى‏سرود همان طورى كه در روايت ديگرى از امام ( ع ) رسيده است كه ابوالاسود از آن بزرگوار درباره بهترين شاعر عرب پرسيد ، فرمود : اگر اينان را در يك جهت و هدفى بسنجند ، بهترين آنها را مى‏شناسيم ، امّا اگر معيار يكى نباشد ، پس آن كه نه از روى شوق و نه تنها از روى ترس شعر خوب مى‏گفت ، پادشاه گمراه [ امرؤا القيس ] است . او را « ضلّيل » گفته‏اند به دليل گمراهى زياد ، و شدّت گمراهى ، و بعضى گفته‏اند : از آن جهت كه وى در آخر عمرش نصرانى شد ، و بعضى گفته‏اند : به دليل پرده درى زياد ، و اظهار فسق و فجور ، چنان كه در شعرش پيداست . از متنّبى نقل كرده‏اند : امرؤالقيس شتر را ، هم دوشيد و هم سوار شد ، و هم قسمت خوب گوشت آن را برداشت ، و لبيد ، جگر و دل و قلوه آن را سهم برد و استخوانها و فضولاتش ماند ، ما [ شاعران ديگر ] آنها را بين خود تقسيم كرديم . از لبيد [ 106 ] بن ربيعه پرسيدند : بهترين شاعر عرب كيست ؟ گفت : پادشاه بسيار گمراه [ امرؤالقيس ] ، گفتند : بعد از آن چه كسى ؟ گفت : جوانى كم شعر يعنى [ 106 ] يكى از شعراى معلّقات سبع ، و از قبيله بنى عامر است ( 560 661 ) كه پس از اسلام آوردن به كوفه رفت و تا پايان عمر آنجا ماند ، ديوانى دارد ، كه به چاپ رسيده ، و مطلع آن چنين است : عفت الدّيار محلها و مقامها بمنى تأبّد غولها فرجامها . اعلام المنجد م . [ 777 ] طرفه [ 107 ] ، پرسيدند : بعد از او چه كسى ؟ گفت : پيرمرد ، ابو عقيل ، يعنى خودش .