جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

الحادية و الثمانون بعد المائة من حكمه عليه السّلام ( 181 ) و قال عليه السّلام : واعجبا أ تكون الخلافة بالصّحابة [ و لا تكون بالصّحابة ] و القرابة ؟ قال الرّضيّ رحمه اللَّه : و روي له شعر في هذا المعنى و هو : [ 263 ] فإن كنت بالشّورى ملكت أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غيّب و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك أولى بالنّبيّ و أقرب المعنى مقصوده من هذه الجملة الانكار الشديد المقرون بالاستعجاب ممّا استندوا إليه في تصدّى الخلافة و تمسّك به أهل السنة و جعلوه أصلا أصيلا في أمر الامامة و هما : الصّحابة و القرابة ، و قد خطّأ عليه السّلام كلا الأصلين معا و لو مجتمعا . و نظره إلى أنّ الخلافة عن الرّسول و الامامة على الامّة تحتاج إلى النصّ المنتسب إلى الوحي ، لأنّ الامامة الحقة تحتاج إلى صفات معنوية لا يحيط بها علم النّاس و لا يمسّها نظر الانتخاب مهما كان دقيقا و خالصا ، و الشورى قد تكون كاشفا عن النصّ و لكن يشترط فيه إجماع أهل الشورى الشامل لأهل بيت النبيّ المعصومين عليهم السّلام . قال ابن ميثم : روي عنه هذا القول بعد بيعة عثمان الخ . و الأصحّ ما ذكره الشارح المعتزلي في هذا المقام قال : حديثه عليه السّلام في النثر و النظم المذكورين مع أبي بكر و عمر ، أمّا النثر فالى عمر توجيهه لأنّ أبا بكر لما قال لعمر : امدد يدك ، قال له عمر : أنت صاحب رسول اللَّه في المواطن كلّها شدّتها و رخائها ، فامدد أنت يدك الخ . الترجمة فرمود : بسيار مايه شگفت است آيا خلافت پيغمبر بوسيله هم‏صحبتى و خويشاوندى با آنحضرت است ؟ ؟ سيد رضي ره گويد : در اين معنى شعري هم از آنحضرت روايت شده « خطاب بأبي بكر طبق گفته شارح معتزلي » : اگر بسبب شور و رأى اصحاب ، پيشوا و صاحب اختيار امر آنان شدى ، چگونه ميتوان باور كرد و صحيح دانست با اينكه همه أهل شورى در بيعت سقيفه حاضر نبودند [ 264 ] و اگر بدستاويز خويشى و هم نژادي ، مدعيان ديگر را محكوم كردي ، جز تو كسى هست كه با پيغمبر خويشاوندتر و نزديكتر است . در شگفتم كه خلافت ز نبي بصحابت و قرابت باشد بايد از نص نبي ثابت كرد آنكه لائق بامامت باشد در اينجا متن شرح ابن أبي الحديد ترجمه ميشود : گفتگوى آنحضرت در اينجا به نثر و نظم نامبرده با أبي بكر و عمر است . أمّا جمله نثر راجع بعمر است ، زيرا در سقيفه بني ساعده چون أبي بكر بعمر گفت دستت را بده تا با تو بيعت كنم ، عمر پاسخ داد : تو همان يار رسولخدائى كه در همه جا با او بودى چه در خوشى و چه در سختي ، تو دستت را بده تا من با تو بيعت كنم . علي عليه السّلام ميفرمايد : اگر دليل تو بر استحقاق خلافت اينست كه در همه مواطن هم صحبت رسول خدا بودي ، بايد خلافت را بكسي واگذاري كه در همه جا با او بوده ، و بعلاوه خويشاوند نزديك او هم هست . و أمّا آن شعر نظر بأبي بكر دارد ، زيرا أبي بكر در سقيفه در برابر انصار چنين حجّت آورد : ما عترت رسول و نگهداران او هستيم كه از او دفاع كرديم و چون با او بيعت شد در برابر مردم حجّت آورد كه اين بيعت از أهل حلّ و عقد بوده است . علي عليه السّلام ميفرمايد : حجّتي كه در برابر انصار آوردي و خود را از هم‏بستگان و از قوم رسولخدا نمودار كردي ، جز تو كسى هست كه به پيغمبر نزديكتر است از تو ، و أمّا دليل تو در برابر مردم كه جماعت صحابه مرا انتخاب كردند و بخلافت من رضا دادند ، جمع بسياري از صحابه در سقيفه حاضر نبودند و در عقد خلافت تو شركت نداشتند ، پس چطور ثابت ميشود ؟ ؟