جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

2 بيست و يك سخن از سخنان مربوط به ادب و ترغيب بر مكارم اخلاق به شرح زير : أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اِسْتَشْعَرَ اَلطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ وَ اَلْبُخْلُ عَارٌ وَ اَلْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ اَلْفَقْرُ يُخْرِسُ اَلْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ اَلْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ وَ اَلْعَجْزُ آفَةٌ وَ اَلصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ اَلزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ اَلْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ اَلْقَرِينُ اَلرِّضَا وَ اَلْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ اَلْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ وَ صَدْرُ اَلْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ اَلْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ اَلْمَوَدَّةِ وَ اَلاِحْتِمَالُ قَبْرُ اَلْعُيُوبِ ( اَلْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ اَلْعُيُوبِ ) وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ اَلسَّاخِطُ عَلَيْهِ وَ اَلصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ اَلْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجِلِهِمْ « خود را خوار كرد آن كه طمع را پيشه ساخت . تن به ذلت داد ، هر كه گرفتارى خود را ابراز كرد . در نزد خود بى‏ارزش است آن كه زبانش را فرمانرواى خود ساخته است . تنگ‏نظرى ننگ ، و ترسو بودن كاستى است . تنگدستى شخص زيرك را از بيان دليل و برهانش لال مى‏كند . تهى‏دست در ديار خود غريب است . ناتوانى بلا است . بردبارى و استقامت ، دلاورى و پارسايى سرمايه و دارايى است . پرهيزگارى به منزله سپر است . [ 405 ] خوشنودى به قضاى الهى ، همدمى نيكوست . دانش ميراثى ارزشمند است . آداب پسنديده ، زيورهايى تازه و كهنگى ناپذيرند . انديشه آدمى ، آيينه‏اى صاف است . سينه عاقل گنجينه راز اوست . گشاده‏رويى دام دوستى است . تحمل ناملايمات پوشنده عيبهاست ( صلح و سازش ، باعث نهان ساختن عيبهاست ) هر كه از خود راضى باشد ، خشم‏گيرنده بر او بسيار است . صدقه دارويى مفيد و شفابخش است . كردار بندگان خدا ، در آخرت مقابل چشمانشان قرار مى‏گيرد » . اوّل خود را خوار كرد ، آن كه طمع را پيشه ساخت . اين سخن جهت برحذر ساختن از طمع است كه مخالف فضيلت قناعت مى‏باشد ، با يادآورى پيامدهاى طمع ، از قبيل خوار ساختن و پست كردن خود . توضيح آن كه چشم طمع داشتن به مال ديگران ، باعث نيازمندى بديشان و كرنش در برابر آنهاست ، و اين خود انگيزه پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آنهاست ، صفت استشعار را استعاره براى پيوستگى و مباشرت طمع ، نسبت به قلب آدمى همانند لباس زير كه مباشر و پيوسته به جسم است . دوم تن به ذلّت داد ، آن كه گرفتارى خود را ابراز كرد . و اين سخن نيز ، به منظور برحذر داشتن انسان از شكايت بردن از تهى‏دستى و گرفتارى‏اش به نزد مردم است ، به وسيله يادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى كه در پى دارد . سوم : در نزد خود بى‏ارزش است ، آن كه زبانش را فرمانرواى خود ساخته است . اين سخن دور كننده انسان از پرحرفى بدون فكر و مراجعه به عقل است ، چون اين عمل دليل بر پستى و بى‏ارزشى انسان در نزد خويشتن است ، امّا در [ 406 ] دنيا پر حرفى گاهى باعث نابودى مى‏شود ، و به همين اشاره دارد سخن شاعر كه مى‏گويد : احفظ لسانك ايّها الانسان لا يلدغنّك انّه ثعبان كم فى المقابر من قتيل لسانه كانت تهاب لقاءه الاقران [ 1 ] و امّا در آخرت ، به دليل حديث نبوى : « آيا چيزى جز محصول زبان مردم ، باعث به رو درافتادن آنان در آتش دوزخ است » [ 2 ] . و هيچ ذلّتى براى انسان بالاتر از هلاكت وى نيست . واژه تأمير ( فرمانروا ساختن ) ، را استعاره آورده است براى مسلّط كردن زبان آدمى ، بر آنچه باعث آزار روح است ، بدون توجه به آنها ، چنان كه گويى مجبور به گفتن آنها شده است . چهارم تنگ‏نظرى ننگ است توضيح آن كه اين صفت پست ، دورى گزيدن از فضيلت بزرگوارى و بخشندگى است ، به هر اندازه كه انسان براى بخشندگى و بزرگوارى قابل ستايش است ، به همان اندازه به خاطر خوى پست تنگ‏نظرى سزاوار نكوهش است . پنجم ترسو بودن ، كاستى است ، زيرا ترس ، همان مرحله تفريط از فضيلت دلاورى است كه ريشه كمالات نفسانى مى‏باشد ، بنابر اين نوعى كاستى و فرومايگى است . ششم تنگدستى شخص زيرك را از بيان برهانش لال مى‏سازد . از آن‏رو كه تنگدستى باعث احساس شديد ذلّت ، گرفتگى ، سستى و خجلت از ديگران در نفس انسانى مى‏شود . و ريشه تمام اينها ، تصوّر ناتوانى و انديشه كمبود به [ 1 ] زبانت را نگهدار اى انسان ، مبادا تو را نيش بزند كه اژدهايى است . بسا مردگان كه كشته زبانند ، كه حريفان از ديدنشان بيمناك بودند . [ 2 ] و هل يكبّ الناس على منافرهم في النار الا حصايد السنتهم . [ 407 ] دليل نداشتن ثروت در برابر دشمنان است ، در نتيجه هر چند كه تنگدست ، زيرك و هوشيار باشد حالت ترس و عجز از سخن گفتن در او به وجود مى‏آيد . با ملاحظه شباهت چنين كسى با گنگ و لال ، صفت گنگى را استعاره براى او آورده است . هفتم تهيدست در شهر خود غريب است . كلمه : غريب را از نظر بى‏توجّهى مردم به او و كمى ياران و دوستان به دليل تهيدستى‏اش استعاره آورده است ، چه تهيدست به سان غريبى است كه كسى او را نمى‏شناسد . هشتم : ناتوانى بلا است . كلمه العجز لفظ مهملى است كه احتمال دارد منظور ناتوانى جسمى باشد يعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از كارهايى كه بايد توان انجام آنها را داشته باشد ، و ممكن است مقصود ناتوانى روحى ، يعنى ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگيرى از آن باشد . نوع اوّل ، بلاى جسمانى و كمبود در آن است ، و دوّمى ، بلا و نقصى در عقل و هوش است . نهم بردبارى دلاورى است ، بردبارى فضيلتى از شاخه‏هاى پاكدامنى و تعريف آن چنين است ايستادگى در برابر هواى نفس تا انسان را به سمت لذّتهاى ناروا سوق ندهد . يعنى مبارزه با نفس امّاره كه لازمه‏اش داشتن فضيلت شجاعت است ، از اين‏رو حمل كلمه : الشّجاعه بر كلمه الصبر حمل لازم بر ملزوم به شمار مى‏آيد . دهم پارسايى سرمايه و دارايى است ، پارسايى فضيلتى وابسته به پاكدامنى است . در تعريف آن گفته‏اند : خوددارى نفس از متاع و خوشيهاى دنياست و چون مالدارى در عرف مردم عبارت است از بى‏نيازى و فزونى ثروت ، به خاطر شباهت پارسايى به بى‏نيازى حاصل از ثروت ، كلمه ثروت را استعاره براى پارسايى آورده است از آن‏رو كه هر دو باعث بى‏نيازى مى‏باشند . يازدهم پرهيزگارى سپر است ، حقيقت پرهيزگارى عبارت است از [ 408 ] پايبندى به كارهاى خوب و از اين‏رو لفظ الجنّة را استعاره آورده است كه پارسايى نيز همانند سپر انسان را از عذاب خدا در آخرت و از بزرگترين گرفتاريها در دنيا نگه مى‏دارد ، چنان كه با سپر و ديگر سلاحها نگهدارى مى‏شود . دوازدهم خوشنودى به قضاى الهى همدمى نيكوست . قبلا روشن شد كه خوشنودى به قضاى الهى ، و آنچه مقدّر باشد ، خود درى بزرگ از درهاى بهشت ، و از جمله نتايج صفات پسنديده است . بديهى است كه چنين چيزى در دنيا و آخرت همدمى نيكوست . سيزدهم دانش ميراثى ارزشمند است ، علم و آگاهى فضيلت نفس عاقله و بالاترين كمالى است كه مورد توجه است ، و به همين جهت ميراث ارزشمند دانشمندان بلكه ارزشمندترين ميراث و دستاورد است . مقصود امام ( ع ) وراثت معنوى است چنان كه در قرآن آمده است : فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ [ 3 ] ، يعنى دانش و حكمت . چهاردهم آداب پسنديده ، زيورهاى تازه و كهنگى ناپذيرند . مقصود امام ( ع ) آداب شرعى و اخلاقى پسنديده است ، كلمه الحلل و المجدّدة را استعاره آورده است به اعتبار زينت دائمى انسان به وسيله آداب ، و تازگى شوكت و زيبايى رضاى روحش در طول زمان ، با رعايت آنها و بروز آثار نيك ، آداب نيك ، مانند زيورهايى كه پيوسته صاحب زيور را تازه و با طراوت نشان مى‏دهد . پانزدهم انديشه آدمى آينه‏اى صاف است ، گاهى مقصود از فكر ، همان نيروى انديشه ، و گاهى به طور مطلق حركت نيروى فكرى ، به هر صورتى كه باشد ، و گاهى هم معناى ديگرى مورد نظر است . اما در اين جا منظور همان نيروى فكرى است . كلمه : المرآة يعنى آينه ، را استعاره آورده است از آن جهت كه [ 3 ] سوره مريم ( 19 ) آيه ( 5 ) يعنى به لطف خاص خود به من فرزندى صالح و جانشينى شايسته عطا فرما كه او وارث من و همه آل يعقوب باشد . [ 409 ] نيروى انديشه وقتى كه در پى مطالب تصورى و يا تصديقى برمى‏آيد و آنها را در مى‏يابد و عكس‏بردارى مى‏كند ، چنان است كه در آينه صورت اشيايى كه برابر آن قرار مى‏گيرد ، مى‏افتد . شانزدهم سينه عاقل گنجينه راز اوست . عبارت صندوق السّر ، را استعاره از سينه آورده است ، از آن‏رو كه سينه هم چون صندوق ، محتواى خود را نگهدارى مى‏كند . و اين عبارت در حقيقت ، دستورى براى انسان است ، تا راز خود را پنهان دارد ، و با آوردن كلمه عاقل او را وادار و تشويق كرده است . گويا فرموده باشد : خردمند كسى است كه سينه خود را گنجينه راز و نگهبان آن قرار دهد . هفدهم گشاده‏رويى دام دوستى است . كلمه الحبالة يعنى دام را استعاره از گشاده‏رويى آورده است از آن‏رو كه انسان بدان وسيله مردم را جلب كرده و دلشان را براى دوستى و محبّت خود به دست مى‏آورد ، مانند ، دام شكارچى كه پرنده را با آن صيد مى‏كند . هيجدهم تحمّل ناملايمات ، پوشنده عيبهاست ، مقصود امام ( ع ) تحمّل سختى و اذيّت از طرف دوستان و ساير مردم است كه خود فضيلت بزرگى از شاخه‏هاى شجاعت مى‏باشد . عبارت : قبر العيوب را به اعتبار اين كه عيبهاى شخصى را در نزد مردم مى‏پوشاند ، استعاره آورده است ، همان طورى كه قبر لاشه مرده را كه در داخل آن قرار گيرد ، مى‏پوشاند . سيّد [ 4 ] رحمت خدا بر او باد فرموده است : بعضى گفته‏اند ، امام ( ع ) در تعبير از اين مطلب اين چنين نيز فرموده است : المسالمة خباء العيوب ، يعنى صلح و آشتى پنهان ساختن عيبهاست . [ 4 ] مقصود شارح از « سيّد » مرحوم سيّد رضى متوفّى 406 ه ق ، گردآورنده و نخستين شارح نهج البلاغه است م . [ 410 ] جوهرى [ 5 ] مى‏گويد : خباء مفرد است و جمع آن اخبيه خانه‏اى است از كرك و يا پشم نه از مو كه بر دو ، يا سه عمود و يا بيشتر استوار مى‏باشد . صلح و مسالمت فضيلتى از شاخه‏هاى پاكدامنى است ، كلمه : خباء را استعاره از مسالمت آورده است از آن‏رو كه اين فضيلت باعث جلب محبّت و هم چون خانه پوششى براى عيبهاست و مستلزم آن است كه زبان مردم از عيبجويى بسته و خاموش باشد . اين مطلب كه صلح و مسالمت لازمه‏اش عيب‏پوشى است ، در صورتى ثابت مى‏شود كه مى‏بينيم ، نقيض آن يعنى ، ستيزه‏جويى و سازش نكردن با طغيان طبيعت افراد بر عيبجويى ، و اظهار معايب ، به منظور توهين و سرزنش همراه است . نوزدهم هر كه از خود راضى باشد ، خشم‏گيرنده بر او بسيار است . و اين مطلب به دو جهت است : يكى آن كه شخص از خودراضى ، معتقد است كه از ديگران كاملتر است و به ديگران با چشم كاستى مى‏نگرد ، و حقوق ديگران را ادا نمى‏كند ، در نتيجه افراد زيادى نسبت به او خشم مى‏گيرند . دوم اين كه : با اعتقاد بر برترى خود نسبت به ديگران خود را بيش از اندازه تصوّر مى‏كند در صورتى كه ديگران او را در حدّ و مقدار خودش مى‏بينند ، به اين ترتيب خرده‏گيران و خشمگينان بر او ، روزافزون مى‏گردند . بيستم : صدقه دارويى مفيد و شفابخش است . عنوان داروى مفيد و شفا بخش را استعاره براى صدقه آورده است ، از آن‏رو كه صدقه همانند دارو است ، امّا در دنيا به دليل حديث نبوى ( ص ) : « بيمارانتان را با صدقه به درمان برسانيد » [ 6 ] و راز مطلب آن است كه صدقه باعث جلب همّتها و همسويى دلها [ 5 ] ابو نصر اسمعيل جوهرى ( متوفّى 1005 م ) در فاراب تركيه متولّد و در نيشابور وفات يافته است . كتابش در لغت مشهور به « تاج اللّغته و صحاح العربيّه » كه 40000 واژه دارد . م . [ 6 ] داووا مرضاكم بالصّدقة . [ 411 ] بر محبّت صدقه دهنده و گرايش به خداوند پاك در برطرف ساختن ناراحتيها از وى به منظور بقاى اوست ، بنابر اين صدقه در اين جهت هم چون دارويى شفا بخش است . و اما در آخرت از آن‏رو كه صدقه وسيله‏اى ، براى رفع گرفتاريهاى اخروى است ، همان طورى كه قبلا توضيح داده شد . بيست و يكم اعمال بندگان خدا در آخرت جلو چشمانشان قرار مى‏گيرد يعنى آشكارا در برابر چشمانشان قرار مى‏گيرد ، و راز مطلب همان است كه قبلا روشن شد ، نفوس مردم تا وقتى كه در دنياست ، هم نقش خوبى و هم بدى دارد ، لكن در پوششهايى از اشكال جسمانى و موانعى كه از درك واقعيّتها وجود دارد ، امّا وقتى كه اين پوششها با جدايى از دنيا به يك طرف روند ، تمام امور روشن مى‏شود ، و در نتيجه ، هر كار خوبى را كه انجام داده و زمينه هر كار بدى را كه داشته است ، در مى‏يابد ، همان طورى كه خداوند متعال فرموده است : فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ [ 7 ] و همين طور آيه يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً [ 8 ]