جستجو

و من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعي لما ولاه على مصر و أعمالها حين اضطرب أمر أميرها محمد بن أبي بكر و هو أطول عهد كتبه و أجمعه للمحاسن

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

53 فرمانى از آن حضرت آن گاه كه محمد فرزند ابى بكر در اداره‏ى مصر به بحران دچار شد و مولا مالك اشتر نخعى را براى اداره‏ى آن سامان برگزيد ، فرمان تعهد آورى به شرح زير به نام وى صادر كرد ، فرمانى كه در ميان فرمانهاى آن حضرت ، در حجم ، طولانى‏ترين است و در گردآورى ارزشها ، جامع‏ترين . ( 516 ) [ 352 ] به نام خداوند ، مهر گستر مهربان اين فرمان بنده‏ى خدا على ، امير مومنان است به مالك اشتر ، فرزند حارث ، به هنگامى كه مصر را در گرد آورى خراج ، جهاد با دشمنان ، سامان بخشيدن به مردم آن سامان و هم آبادى و عمران به او سپرد . على ، پيش از هر چيز مالك را به اين امور فرمان مى‏دهد : تقواى الهى ، برگزيدن فرمانبرى از او ، پيروى از آنچه در كتابش فرمان داده است ، اعم از فرايض و سنتها كه هر كه به روزى يابد ، يا به سيه روزى افتد ، رازى جز پيروى يا انكار و تباه سازى آن ندارد و اين كه خداى سبحان را با دل و دست و زبان يارى دهد ، زيرا او كه همواره نامش پرشكوه باد بى‏ترديد ، پاسخ در خور به يارى و گرامى داشت چنان كسى را تضمين كرده است . و نيز او را فرمان مى‏دهد كه در هنگامه‏ى شهوتها من خويش را بشكند و به هنگام چموشى‏ها مهارش كند ، كه من آدمى يكسره به بديها فرمان مى‏دهد ، مگر آن كه رحمت خدايش فرا گيرد . ( 517 ) وانگهى ، مالكا ، بدان كه تو را راهى شهرهايى كرده‏ام كه پيش از تو بستر فرمانروايى ستم‏گران يا دادگسترانى بوده است ، و بى‏گمان مردم كارهاى تو را مى‏نگرند همچنان كه تو در كار زمامداران پيش از خود مى‏نگريستى ، و درباره‏ى تو همانها را مى‏گويند كه تو درباره‏ى ديگران مى‏گفتى ، و آنچه شناخت شايستگان را رهنمون باشد ، تنها نام نيكى است كه خدا به سود آنان بر زبان بندگانش مى‏راند . پس مى‏بايد ، عمل صالح ، پسنديده‏ترين اندوخته‏ات باشد ، در اين راستا ، بر هوس خويشتن خويش مالك باش ، و از آن چه حلالت نيست ، خود بر خويش سخت بگير كه چنين خود ستيزى در ارتباط با آن چه نفس خوش يا ناخوشش دارد عين انصاف باشد . قلب تو را پوششى بايد ، كه تار و پودش مهر مردم و دوستى و لطف به آنان باشد ، و مباد كه مردم را درنده‏اى خون آشام باشى كه خوردنشان را غنيمت بشمارى ، چرا كه مردم به تمام دو گروه‏اند : يا در دين برادران تواند ، يا در آفرينش همنوعانت ، از راه مى‏لغزند ، به آفتها دچار مى‏شوند و دانسته يا ندانسته به كارهايى دست مى‏يازند ، و تو بايد از گذشت و چشم پوشى چندان بهره‏مندشان كنى كه چشم پوشى و گذشت خدا را [ 353 ] در مورد خود چشم دارى . كه تو فراتر از مردمى و واگذارنده‏ى كار مصر به تو فراتر از تو ، و خدا فراتر از ولايت دهنده‏ى به تو است و هم او است كه به سامان كردن كار مردم را از تو خواسته است و در بوته‏ى آزمونت نهاده است . هرگز مباد كه خويش را در جايگاه ستيز با خدا جاى دهى ، كه تو را نه در برابر خشم او ياراى برابرى است ، و نه از بخشايش و رحمتش بى‏نياز باشى . هرگز از گذشتى پشيمان مشو و از هيچ كيفرى شادمان مباش و در هيچ اقدام تندى كه شايد گريزگاهى بيابى ، شتاب مكن . هرگز مباد كه با خود بگويى كه مرا فرمانروايى داده‏اند ، فرمان مى‏دهم و بايد بى‏درنگ اجرا شود كه اين سياه كننده‏ى دل ، ويران‏گر دين و عامل نزديكى به دگرگونيها و انفجارها است . هرگاه شكوه فرمانروايى ، به نخوت و خود بزرگ بينى دچارت سازد ، در بزرگى ملك خدا و نيرويش ژرف بنگر كه چه گونه با تو ، بر تو سلطه دارد و بند بند وجودت بيش از آن چه خود در اختيار دارى در اختيار او باشد ، كه اين بى‏ترديد نافرمانيت را رام مى‏كند و بر تندرويهايت مهار مى‏زند و آن چه را كه از خردت گريخته است ، به سويت باز مى‏گرداند . زنهار ، از آهنگ دوشادوشى با خدا در بزرگى ويژه‏اش و همانندى او در شكوه خداونديش ، كه بى‏گمان خداوند هر سلطه‏گرى را زبون سازد ، و هر خودخواهى را به پستى كشاند ( 518 ) با خدا و مردم چه در رابطه با خود و چه با خويشان نزديك ، و هر آن كس از مردم زير فرمانت كه گرايش خاصى به او دارى انصاف را پاس دار ، و گرنه دست به ستم خواهى آلود و هر كه بر بندگان خدا ستم كند ، نه با ستم ديده كه با خدا در ستيز باشد . و هر كه خدا با او بستيزد ، منطقش را فرو مى‏كوبد و تا مرگ يا بازگشت ، در جايگاه پيكار با خدا باشد . در دگرگونى نعمت خدا و شتاب در قهر و خشمش ، چيزى چونان پاى فشردن بر ستم نباشد ، چرا كه خداوند ناله‏ى انسانهاى باز مانده در زير چكمه‏ها را مى‏شنود و ستم‏گران را در كمين باشد . مى‏بايد كه براى تو پسنديده‏ترين كارها همان باشد كه در حق ميانه‏ترين است ، در عدل فراگيرترين و در جلب خشنودى مردم گسترده‏ترين ، كه بى‏شك خشم همگانى اثر رضايت خاصان را از بين مى‏برد ، در حالى كه خشم خواص با خشنودى همگان بخشوده مى‏شود . خواص در سنجش با انبوه مردم در اوضاع عادى ، حكومت را بارى سنگين‏تراند و در روزگار سختى ياريشان كم‏تر است ، از مروت و مردمى ، نگران‏تراند و درخواست‏ها بيشتر پاى مى‏فشارند ، در برابر دهشها كم سپاس‏تراند و در [ 354 ] برابر دريغها پوزش ناپذيرتر ، و در هنگامه‏ى رويدادهاى دردناك روزگار ، ايستادگيشان كم‏تر است . و اين تنها انبوهه‏ى مردم‏اند كه دين را تكيه‏گاه ، مسلمانان را ريشه‏ى رويا و با دشمنان در نبرد نيروى ذخيره‏اند . پس گوش تو ويژه‏ى ايشان و گرايشت همسويشان باشد . ( 519 ) دورترين و زننده‏ترين كسان در نزدت بايد كسى باشد كه كاستيهاى مردم را بيشتر مى‏جويد ، زيرا در تمامى مردم كاستيهايى به چشم آيد كه پوشاندنشان را زمامدار سزاوارترين باشد . پس هرگز مباد كه از عيبى كه بر تو پنهان است ، پرده برگيرى كه مسؤوليت تو ، تنها پاكسازى زشتيهاى نمايان است ، و اين تنها خدا است كه در مورد آن چه تو را پنهان است ، حكم مى‏راند . پس تو ، تا در توان دارى ، زشتى مردمان را پوشيده بدار تا خدا آن چه را كه پوشيده ماندنش را از مردم دوست مى‏دارى ، پوشيده بدارد . كينه‏ى مردم را گره بگشاى ، و ريشه‏ى دشمنيها را از درون خود بركن . و از آن چه بر تو روشن نيست ، كناره‏گير و در تصديق هيچ سخن‏چينى شتاب مورز كه سخن‏چين خيانتكار است هر چند خود را به هيأت نيك خواهان در آورد . در كنكاش خويش هرگز بخيلى راه مده كه از فضل و دهشهاى لازم بازت مى‏دارد و مدام به فقر و تنگدستى تهديدت مى‏كند ، و هيچ بزدل و ترسويى را نيز ، كه از برخورد با جريانها ناتوانت مى‏كند ، و نه هيچ آزمندى را كه افزون خواهى ستمكارانه را با همه‏ى زشتيش در نگاهت مى‏آرايد . آرى ، بخل و ترس و آز ، غريزه‏هايى پراكنده و گونه‏گون‏اند كه در بدبينى به خدا ريشه‏ى مشترك دارند ( 520 ) همانا ، بدترين وزيرانت آنى است كه پيش از تو وزارت اشرار كرده است ، و در جناياتشان شريك بوده است ، پس به هيچ روى همرازشان مگير ، كه آنان به هر حال ، جنايتكاران را ياراند و ستم‏گران را برادر و تو به يقين به جاى آنان نيروهاى بهترى در اختيار دارى كه ، در نيروى انديشه و اجرا ، دست كمى از آنان ندارند ، بى آن كه جنايات و بار گران ستمهاى پيشين ، بر خاطره‏هاشان سنگينى كند ، چرا كه در ستم و جنايتى ، همكار ستم‏گر و جنايت پيشه‏اى نبوده‏اند . و امتيازهاى برترشان چنين است : هزينه‏هاشان سبك‏تر ، كارشان بيشتر و بهتر ، گرايششان به تو افزون‏تر و دلبستگى‏شان به بيگانه كم‏تر است . پس در نشستهاى سرى و محافل انس ، اينان را برگزين . اما گزيده‏ترين همكاران برگزيده‏ات مى‏بايد كسى باشد كه با تو سخن تلخ حق را بى‏پرده‏تر بگويد ، و در كارى كه خدا براى اولياى خود ناخوش دارد و تو از سر [ 355 ] هوسرانى بدان دست يازيده‏اى كم‏تر ياريت دهد . و هر چه بيشتر خود را به پاكان و راستان نزديك كن ، و همكارانت را بياموز كه تو را مجيز نگويند و با برشمردن كارهاى ناكرده ، بيهوده شادمانت نكنند ، كه ثناگويى فراوان خودخواهى مى‏آورد و به تكبر مى‏كشاند . ( 521 ) هرگز مباد كه نيكوكار و بدكار را در كنارت جايگاهى يكسان باشد ، كه اين مايه‏ى سرخوردگى نيكان از نيكى و خوگرفتن بدان به بدى گردد . هر كسى را به همان جايگاه بنشان كه خود بر مى‏گزيند . اين را نيز بدان كه در خوش‏بينى زمامدار به ملتش ، چيزى از خدمت به آنان ، كاستن هزينه‏هاى زندگيشان و حذف تحميلها كارسازتر نباشد ، از اين رو مى‏بايدت كه سياستى پيشه كنى كه با تكيه بر آن خوش‏بينى و اعتمادت به ملتت فراهم شود كه بى‏گمان خوش‏بينى و اعتماد به مردم رشته‏اى دراز از رنجهاى تو را بگسلد . آن كه اعتمادت را سزاوارترين است ، كسى است كه به سياست تو خوش‏بين باشد ، و آن كه بدبينى تو را سزاوارترين ، كسى است كه سياستت را با بدبينى بنگرد . هيچ سنت شايسته‏اى را مشكن كه معيار عمل بزرگان اين امت بوده است و همبستگى و كار ملت بر محورش سامان يافته است و هيچ راه و رسم جديدى ايجاد مكن كه به سنتى از اين سنتها آسيب رساند كه در اين صورت بنيان گزاران اين سنتها را پاداش باشد ، و تو را سنت شكنى بار گناهى . در تثبيت آن چه بدان كار كشورت سامان مى‏گيرد و در استوار ساختن آن چه امر مردم با آن پيش از اين برپا بوده است ، بكوش و در اين راستا بر ميزان گفت و شنود با دانايان و همدمى با حكيمان بيفزاى . ( 522 ) و بدان كه ملت آميزه‏اى از قشرهاى گوناگون باشد كه هر جزء آن جز در پيوند با جزء ديگر سامان نمى‏يابد و بخشى بى‏نياز از بخش ديگر نباشد ، بخشى لشگريان خدايند و گروهى دبيران ديوانى و مردمى ، برخى برپاى دارندگان داداند و جمعى كارگزاران انصاف و ارفاق ، بعضى اهل ذمه‏اند و جزيه پرداز و شمارى مسلمان و [ 356 ] خراج‏گزار ، بعضى تاجراند و برخى ديگر پيشه‏وران و صنعت‏گران و سرانجام ، گروهى از قشرهاى پايين جامعه‏اند ، نيازمند و زمينگير . و خداوند سهم خاص هر يكشان را در كتاب خود و سنت پيامبرش كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد رقم زده ، در جايگاه بايسته‏شان نشانده است كه به عنوان پيمانى از او در نزد ما سپرده است . پس لشگريان با رخصت حق ، دژهاى ملت ، آرايه‏ى زمامداران ، شكوه دين و راههاى تحقق امنيت‏اند و ملت ، جز با تكيه بر آن ، بر پاى خود ايستادن نتواند . و ايستادن و بر پاى ماندن سپاهيان ، وابسته به بهره‏اى است كه خداوند از خراج ، به آنان اختصاص داده است تا پيكار با دشمنان خود را نيرو گيرند ، در سامان بخشيدن به زندگى بر آن تكيه كنند و برآوردن نيازمنديهاشان را پشتوانه‏اى يابند . پس نيروهاى مسلح و كارگزاران خراج نيز توان بودنشان نباشد جز با تكيه بر داوران و كاركنان و دبيران كه بستن قراردادها ، فراهم كردن درآمدها و جلب اعتماد جامعه در امور شخصى و عمومى بر عهده‏ى آنان باشد . و اين همه برپا نمانند جز با تكيه بر بازرگانان و صنعت داران ، با نيازمنديهاى روز گذرى كه برآورده مى‏كنند و بازارهايى كه به پاى مى‏دارند و به نيروى دست و بازوى خويش ، نياز ديگر اصناف را به گونه‏اى برمى‏آورند كه تلاش ديگران به مرز آن نمى‏رسد . و سرانجام ، آن پايين‏ترين قشر ، يعنى نيازمندان و زمينگيران ، و حق اين است كه از يارى ديگران ، بهره‏مند شوند . و در نظام خدايى همگان در راحت و گشايش‏اند و هر يك را بر زمامدار حقى باشد برابر آن چه وضع او را سامان دهد . و زمامدار مسلمانان نمى‏تواند از زير بار وظيفه‏اى كه در اين خصوص خداوند بر دوش او نهاده است ، به شايستگى بيرون آيد ، جز با تلاش ، كمك گرفتن از خدا و آماده كردن خود بر پايبندى به حق ، و صبر در تمامى موارد ، سبك يا سنگين . ( 523 ) پس فرماندهى نيروهاى مسلحت را به كسى بسپار كه : خدا و رسول خدا و امامت را از همه خير خواه‏تر و دلسوزتر باشد . پاكدامن‏ترين و در متانت برجسته‏ترين كسان باشد . كسى كه دير به خشم آيد و با شنيدن پوزشى آرام گيرد . با ناتوانان مهربان و بر توانمندان پرخاشگر باشد . درشتى بى‏جا بر نينگيزدش ، و احساس ناتوانى ، در رويارويى لازم بر جاى ننشاندش . وانگهى با فرماندهى بيشتر [ 357 ] در پيوند تنگاتنگ باش كه از خانواده‏هاى ريشه‏دار و شايسته باشند و داراى پيشينه‏اى درخشان و آنهايى كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظراند ، كه اينان به مجموعه‏اى از بزرگواريها آراسته‏اند و ريشه در ارزشها و نيكيها دارند . آنك ، چونان والدين كه به كار فرزندانشان مى‏رسند ، تو نيز امور اينان را رسيدگى كن ، و هر چه را كه براى تقويتشان انجام مى‏دهى ، بزرگ مشمار و هيچ بهانه‏اى را كه براى مهر پرورى و دلجوييشان به دست مى‏آورى ، ناچيز مپندار ، كه اين همه ، بر وفادارى و اعتمادشان به تو و فداكاريشان مى‏افزايد . نيازهاى خرد و ناچيزشان را با تكيه بر نيازمنديهاى سنگين ، بى‏پاسخ مگذار كه از مهربانيهاى اندكت سود مى‏برند و لطفهاى چشمگير و بزرگت را نيز جايگاهى ويژه است كه از آن بى‏نياز نيستند . بايسته است كه گزيده‏ترين سران لشگريانت در نزد تو ، كسى باشد كه كمك و يارى خويش ارزانيشان دارد و از بودجه‏ى خود بى‏دريغ به آنان ببخشد ، به گونه‏اى كه خانواده‏هاشان ، كه پس پشت مى‏گذارند و مى‏روند ، در آسايش كامل باشند تا در نبرد با دشمن تنها به يك هدف بينديشند . آرى ، با گرايش معنوى تو به آنان ، قلبهاشان به سوى تو مى‏گرايد . و بى‏گمان آن چه بيش از همه شادى و خشنودى فرمانروايان را سبب مى‏شود ، برپايى داد در كشور ، و گسترش دوستى ملت باشد . و بى‏گمان عشق و مهر افراد ملت به يك‏ديگر جز با داشتن سينه‏هايى وارسته از كينه چهره ننمايد ، و خيرخواهى مردم هنگامى باشد كه بر گرد زمامدارانشان پروانه‏سان حلقه زنند و از وجود دولت مردانشان احساس سنگينى نكنند و از درازى مدت فرمانروايى آنان به ستوه نيايند . پس به آرمانهاشان ميدان بده و پياپى به نيكى يادشان كن و آفرينشان گوى و گرفتارى و تلاش نيروهاى درگيرشان را مدام بشمار و يادكن ، كه يادآورى بسيار كارهاى نيكشان دليران را نشاط مى‏بخشد و واپس نشستگان را برمى‏انگيزد . به خواست خداى بزرگ ( 524 ) وانگهى رنج تلاش هر كسى را عادلانه ارج بنه و به ديگرى نسبت مده و در شناخت و بهادادن بدان كوتاهى مكن . هرگز مباد كه شرافت و شخصيت كسى وادارت كند كه كار و رنج كوچكش را بزرگ بشمارى يا گمنامى كسى برانگيزدت كه كار بزرگ و تلاش او را كوچك ببينى . [ 358 ] مسايل پيچيده‏اى كه به ستوهت مى‏آورند ، و نيز تمامى امورى را كه برايت شبهه‏ناك‏اند ، به خدا و رسول خدا ارجاع ده ، كه خداوند به قومى كه ارشادشان را مى‏خواسته است ، فرمود : « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ، خداى ، رسول خدا و اولى الامرى را كه از خود شمايند ، فرمان بريد . پس هرگاه در موردى به كشمكش دچار آمديد ، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد » . ( قرآن كريم ، سوره‏ى 4 ، آيه‏ى 59 ) و ارجاع به خدا ، يعنى تمسك به كتاب محكم او و ارجاع به پيامبرش ، يعنى چنگ يازيدن به سنت او كه وحدت بخش است ، نه پراكنده ساز . ( 525 ) سپس براى داورى بين مردم ، افرادى را برگزين كه نزد تو ، برترينان‏اند . آنانى كه امور گوناگون و پراكنده در تنگناشان نگذارد ، برخورد خصمانه‏ى طرفهاى درگير به خشمشان نياورد ، در لغزش خود پاى نفشارند ، و پس از شناخت ، بازگشت به حق را دشوار نيابند ، خويشتن را ميدانى ندهند تا با كوته نظرى به ورطه‏ى آز فرو افتند ، پيش از غور و بررسى كامل ، به فهم سطحى بسنده نكنند ، بيش از هر كسى در شبهه درنگ كنند و در گرد آورى دلايل پاى فشارند ، كسانى كه از مراجعات طرفهاى درگير كم‏تر به ناشكيبى دچار آيند و براى هر چه روشن‏تر شدن جريانها ، بيش از همه بشكيبند و چون حكم روشن شد ، از همه برنده‏تر باشند ، كسانى كه ثنا خوانيها ، به خود خواهى گرفتارشان نسازد و با چرب زبانى شاهين ترازوشان به كژى نگرايد ، و چنين كسانى سخت كمياب‏اند . آنك وضع داوريشان را زياده رسيدگى كن و دست بخشش خويش را چنانشان بگشاى كه نياز خود را پاسخگو يابند و به مردم كم‏تر نيازمند شوند ، و در كنار خويش چنان جايگاهشان ببخش كه هيچ يك از خواص تو در آن به چشم طمع ننگرند ، تا از سخن چينى ديگران در امان باشند . در آن چه گفته شد ، ژرف بينديش كه اين دين چندى اسير اشرار بود : كه از آن چارچوبى براى هوسرانى ساختند و با آن به دنيا پرستى پرداختند . ( 526 ) سپس در امور كارگزارانت ژرف بنگر ، و بر مبناى ارزيابى درست به كارشان بگمار ، نه به انگيزه‏ى گرايشهاى شخصى و نه بر مبناى خودكامگى ، كه اين دو ، شاخه‏هاى جور و خيانت را ريشه‏اند ، به ويژه ، براى كارها كسانى را برگزين كه از تجربه و نجابت بهره‏منداند و از خانواده‏هاى ريشه‏دار و شايسته و پيشتاز پيش از پيروزى اسلام برخاسته‏اند ، كه چنين كسانى در اخلاق برتراند و در آبرومندى سالم‏تر ، به آزمنديهاى مادى كم‏تر چشم دارند و به پايان كارها بيشتر مى‏انديشند . [ 359 ] آن‏گاه ، روزيشان را به فراوانى بر آنان فرو ببار كه اين ، نيروى خود سازى آنها است و هم از دست يازيدن به آن چه در اختيار دارند ، عامل بى‏نيازى ، و نيز برهانى بر ضد آنها است ، اگر از فرمانت سر بپيچند ، يا امانتت را خدشه‏دار سازند . سپس چه‏گونگى كاركردشان را نگران باش و از ياران راست كردار و وفادار ميانشان بگمار ، كه بازرسى ناپيداى تو ، به رعايت امانت و مداراى با مردم ناگزيرشان مى‏كند . بدين ترتيب همكارانت را پيوسته نگاهبانى كن و اگر تنى از ايشان دست به خيانت يازيد ، و گزارش بازرسانت ، از راههاى گوناگون ، چنين خبرى را تاييد كرد ، بى‏نياز از گواهى گواهان به تنبيهش دست بگشا و همسنگ كردار نادرستش ، باز خواستش كن . و سپس در جايگاه خوارى بنشانش ، داغ خيانت بگذارش و قلاده‏ى ننگ و بدنامى به گردن بياويزش . ( 527 ) جريان خراج را چنان وارسى كن كه وضع خراج دهندگان سامان يابد ، كه بى‏ترديد سامان تمامى اصناف جامعه در گرو سامان خراج و خراج دهندگان باشد و ديگران جز با تكيه زدن بر اينان سامانيشان نباشد ، چرا كه تمامى مردم ، نان خور خراج و خراج دهندگان‏اند . و سزاوار است كه بيشتر از گردآورى خراج ، به عمران زمين بينديشى ، زيرا خراج جز از راه عمران به دست نمى‏آيد و هر كه بدون عمران خراج بگيرد ، كشور را ويران و ملت را نابود مى‏كند و فرمانرواييش چندانى نمى‏پايد . پس هرگاه مردم از سنگينى ماليات يا عللى ديگر چون نايابى آب از زمين يا آسمان ، يا غرقاب زمين يا خشكى آن شكايت آوردند ، به اميد سامان يافتن كارشان تخفيفشان بده ، و هرگز بار مالى تخفيفى كه براى خراج دهندگان قايل مى‏شوى تو را گران نيايد كه اين اندوخته‏اى باشد كه در عمران كشور و آراستن قلمرو فرمانروايى ، به كارت آيد ، و سودش ثنايى است كه نثارت مى‏كنند و نشاطى است كه در قبال دادگسترى احساس مى‏كنى . با تكيه زدن به نيروى بيشترشان كه با باز گذارى دستشان اندوخته‏اى و اعتمادى كه ، با خو دادنشان به داد و مداراى خود ، فراهم آورده‏اى چه بسا كه در ضمن جريانهاى گوناگون رويدادهايى پيش آيد و تو از پس اين رفتار خوش ، از آنان يارى بخواهى و آنان از جان و دل پذيرفتارت شوند ، كه تا [ 360 ] بخواهى آبادانى زمين توسعه‏پذير است و تنها زمينه‏ساز ويرانيش ورشكستگى زمينيان است كه يگانه رمز آن ، در آزمندى نفسانى زمامداران به خواسته اندوزى ، بدگمانيشان به پاييدن و بهره‏گيرى ناچيزشان از عبرتها خلاصه مى‏شود . ( 528 ) وانگهى در كار دبيران خويش بينديش و سرنوشت جريانهايت را به بهترينشان بسپار ، فرمان نامه‏هاى محرمانه‏ات را كه بازگوى سياستها و اسرار تو است به جامع ترينشان واگذار كه برخوردار از شايسته‏ترين خوى و خصلتها است ، كسى كه : گرامى داشت تو ، چنان گستاخش نكند كه در حضور جمع با تو از در مخالفت درآيد ، در ارجاع نامه‏ى كارگزارانت به تو و صدور پاسخهاى درستى از تو ، كوتاهى نكند ، در آن چه به نمايندگى از سوى تو مى‏بخشد و مى‏ستاند غافل نشود ، در تنظيم هيچ قراردادى سستى نورزد و در حل مسايل قراردادهايى كه به امضاى تو رسيده است ، درنماند . در برخورد با هر جريان ، موقعيت خويش بشناسد ، كه هر كه قدر خويش نداند در شناخت قدر ديگران ناتوان‏تر باشد . مباد كه در گزينش چنين دبيران ، بر تيزهوشى و شناخت شخصى و خوش باورى خويش تكيه كنى ، كه فرصت طلبان جامعه مى‏كوشند تا با تصنع و خوش خدمتى ، خود را در نگاه زمامداران بيارايند ، در حالى كه در پس آن نقاب تزوير ، نشانى از امانت و دلسوزى ندارند ، آن‏چه مى‏تواند شناختت را ملاك آزمون باشد ، چه‏گونگى همكارى افراد است با شايستگان پيش از تو ، پس تكيه بر كسانى داشته باش كه از خود در انبوه مردم ، خاطره‏هايى زيباتر به يادگار گذاشته‏اند و به امانت شهره‏تراند ، كه اين باريك بينى خيرخواهى تو را براى خدا و امامت به اثبات رساند . بر تارك هر شاخه‏ى كارهايت چنان سرپرستى بگمار كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد و بسيارى كار آشفته‏اش نكند ، و بدان كه هرگاه در كار دبيرانت كمبودى باشد و تو بى‏خبر بمانى ، دامنگير تو گردد . ( 529 ) اينك سفارش مرا در مورد بازرگانان و صنعت‏گران در هر رشته بپذير و خود نيز در موردشان به نيكى سفارش كن چه آنها كه محل كارشان ثابت است و چه [ 361 ] آنها كه با سرمايه در گردش‏اند ، و چه كسانى كه نيروى جسمى‏شان را به كار گرفته‏اند ، كه اينان سرچشمه‏ى هر سوداند و تامين كننده‏ى ابزار زيست ، و فراهم آوردنده‏ى اين همه از نقاط دور افتاده ، در كوه و دشت ، خشكى و دريا كه ديگران را نه با جاذبه‏هاى جاى جاى آن آشنايى است و نه با پردلى سرمايه‏گذارى . آرى اينان سازگارانى ناب‏اند كه بيم شورششان نمى‏رود ، و صلح مطلق‏اند كه از آشوبشان جاى نگراى نباشد . تو خود در مركز فرمانروايى و شهرهاى پيرامون به امورشان رسيدگى كن . با اين همه بدان كه در بسياريشان تنگ چشمى آشكار ، بخل زننده ، احتكار كالاهاى سودآور و زورگويى در داد و ستد ديده مى‏شود كه اين به زيان انبوهه‏ى مردم و لكه‏ى ننگى بر دامان زمامداران باشد . پس احتكار را راه ببند كه رسول خدا كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد از آن جلوگيرى مى‏كرد . بايد خريد و فروش به سادگى و با موازين دادگرى انجام گيرد ، با نرخهايى كه به فروشنده و خريدار فشارى وارد نيايد . پس هر كه پس از اخطار و نهى تو ، باز هم احتكار كرد ، با دورى گزيدن از تندروى ، چنان كيفرش ده كه عبرت ديگران شود . ( 530 ) خداى را ، خداى را ، در خصوص فرو دستان ، زمينگيران ، نيازمندان ، گرفتاران و دردمندانى كه دردشان را هيچ چاره‏اى نيست ، چه ، در ميان اين قشر كسانى به دريوزگى كشيده مى‏شوند و كسانى با نياز آبرو دارى مى‏كنند . پس ، براى خدا ، پاسدار حقى باش كه خداوند برايشان تعيين كرده است و تو را به رعايتش فرمان داده است و از بيت المال و محصول زمينهاى غنيمتى اسلام در هر شهرى سهمى بر ايشان در نظر بگير ، چرا كه براى دورترين مسلمانان ، همانند نزديك ترينشان سهمى هست و تو مسوول رعايت حق همگانى . پس هرگز مباد كه سرمستى رياست از آنان بازت دارد ، كه انجام گرفتن كارهاى فراوان و مهم ، زمين ماندن مسووليتهاى پيش پا افتاده را پوزشى نباشد ، پس انديشه از آنان بر مدار و روى مگردان و به ويژه امور كسانى از اين قشر را بيشتر پرس و جو كن كه چندان كوچك و بى‏شماراند كه به چشم نمى‏آيند و دست يافتن به تو را نمى‏توانند . بدين منظور ، براى اين گروه از نيازمندان بخشى از نيروهاى مورد اعتمادت را كه خداى ترس و افتاده‏اند آزاد بگذار تا گزارش امورشان را نزد تو فراز آورند ، سپس در موردشان به گونه‏اى اقدام كن كه در روز ديدار با خدايت پوزشى باشد ، كه اين قشر را به انصاف تو بيش از ديگران نياز است ، هر چند كه عملكرد تو بايد به گونه‏اى باشد كه در پيشگاه خداوندت در ارتباط با حقوق همگان ، پوزشى پذيرفته باشد . از يتيمان خردسال و پيران سالخورده كه چاره‏شان نيست و خود را در موضع درخواست [ 362 ] نمى‏نشانند ، پيوسته دلجويى كن و اين مسووليتى است بس گران بر دوش زمامداران ، و حق در هر شكل و مصداق گران باشد ، ولى بسا كه خداوند آن را براى مردمى كه آخرت خواه‏اند و با تكيه زدن بر راستى وعده‏ى خداوندى شكيبايى مى‏ورزند ، سبك سازد . ( 531 ) براى كسانى كه نيازمند مراجعه به تواند ، بخشى از وقت خود را آزاد بگذار كه شخصا آماده‏ى پذيرفتنشان باشى و در جلسه‏اى همگانى با آنان حضور يابى ، پس براى همان خداوندى كه تو را آفريده است ، فروتن باش و به نيروهاى مسلح خويش از تيره‏هاى نظامى و انتظامى ، اجازه‏ى حضور مده ، تا سخنگوشان بى هيچ لرزشى و لكنتى ، به روشنى كامل با تو سخن بگويد كه من از رسول خدا شنيدم كه بارها و بارها مى‏فرمود : « هيچ امتى كه در آن با صراحت و بى‏لكنت ، حق ناتوان از زورمند باز گرفته نشود ، از ستم پاكسازى نگردد » . وانگهى بكوش كه ناآگاهيها و برخوردهاى تند و ناتوانيشان در سخن گفتن را تاب آرى و از هر سخت‏گيرى و خشونتى نسبت به آنها ، مانع شوى ، تا در برابر آن ، خداوند آغوش رحمت به رويت بگشايد و مستوجب ثواب طاعت خويشش سازد . آن چه مى‏دهى با روى باز ، و از آن چه دريغ مى‏ورزى با نيك خويى و پوزش خواهى باشد . ( 532 ) آنك پاره‏اى از كارها است كه به ناگزير خود بايد انجامشان دهى : يكى رسيدگى به امور كارگزاران است در مواردى كه دبيرانت از عهده‏اش برنمى‏آيند ، و دو ديگر برآوردن نياز مردمى است كه به تو روى مى‏آورند و معاونانت در انجام دادنشان ناتوان‏اند . هر روز را به كار همان روز اختصاص بده ، كه هر روزى را كارى است در حد گنجايشش . در وظايف عبادى خويش ، كه در رابطه با خدا و تو است ، بهترين وقتها و نيكوترين سهمها را قرار بده ، هر چند كه اگر انگيزه‏اى شايسته در كار باشد و ملت از آن انگيزه در سلامت باشند ، تمامى وقتها و سهمها از آن خدا است . در ميان نيايشهايى كه تو بدان دين خويش را محض خدا مى‏پالايى ، براى به جاى آوردن فرايضى كه ويژه‏ى او است ، بايد حسابى ويژه بگشايى . پس در هر شب و روز ، بخشى از نيروهاى بدنيت را به خدا تقديم كن و بكوش كه هديه‏اى را كه بهانه‏ى تقرب به خدا قرار مى‏دهى ، پر و سرشار ، و در چند و چون ، كامل و بى هيچ كم و كاست باشد ، هر چند كه تنت را آزرده و فرسوده كند . [ 363 ] و هرگاه كه با مردم به نماز جماعت ايستادى ، نه با طولانى كردنش مردم را به ستوه آور و نه ، با شتاب بيش از حد ، نماز را ناچيز شمار كه بى‏گمان بيمارانى در ميان مردم‏اند و گرفتاريهاى ويژه‏اى دارند كه رعايت حالشان لازم است . و من از رسول خدا كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد در هنگامى كه به يمن اعزامم مى‏كرد ، پرسيدم : « نماز را با آنان به چه‏سان بگزارم ؟ » و رسول خدا پاسخ داد : « چونان ناتوان‏ترين فردشان با آنان نماز بگزار و نسبت به مومنان مهربان باش » . ( 533 ) و اما پس از اين همه ، مباد كه دور از چشم مردم ديرى در سراپرده‏ى سياست بمانى كه غيبت زمامداران از ملت ، منشا كم آگاهى از جريانهاى كشور باشد ، و غيبت از مردم پيوندشان را با آن چه پس پرده است ، مى‏گسلد ، و در نتيجه ، مسايل كوچك در چشمشان بزرگ و مسايل بزرگ ، كوچك ، زيباييها ، زشت و زشتيها ، زيبا جلوه مى‏كند و حق و باطل در هم مى‏آميزد . واقعيت جز اين نيست كه زمامدار ، آدمى بيش نباشد ، و جريانهايى را كه ديگران از او پوشيده مى‏دارند ، نمى‏تواند دريابد و به درستى بشناسد ، و بر پيشانى حق نشانه‏هاى خاصى نباشد كه به يارى آنها راست و دروغ باز شناخته شود . وضع تو از دو حال بيرون نيست ، يا چنانى كه با دل و دستى گشوده به حق بذل و بخشش مى‏كنى كه براى پرداخت حقى لازم و عملى بزرگوارانه ، دليلى نيست كه در پشت پرده بمانى يا به وضعى سخت و دشوار گرفتارى و اين بخششها را نمى‏توانى ، و مردم چون از دهشهايت نوميد شدند ، از باز نمودن خواستهاشان خوددارى مى‏كنند . وانگهى بيشتر نيازهاى مردم به تو چيزهايى است كه برآوردنش را هزينه‏اى نيست ، چونان شكايت آوردن از ستمى ، يا درخواست رعايت انصاف در داد و ستدى ، يا همانند اينها چيزى . ( 534 ) از آن گذشته ، زمامداران را خواص و نزديكانى است كه در وجودشان خصلتهايى هست چون خودكامگى ، چپاول‏گرى و نامردمى در روابط اقتصادى با ديگران ، پس بر تو است كه اسباب چنين خصلتهايى را ريشه‏كن كنى . هيچ‏گاه به هيچ يك از حاشيه نشينان و خواصت زمينى مبخش و هرگز رخصت مده كه بر تو در احداث كشتزارى طمع كنند كه كشاورزان مجاورش ، در سهم آب ، يا كارى كه همگان به يارى يك ديگر انجام داده‏اند ، زيان ببينند ، يا اين كه هزينه‏ى كشتزار اينان بر آنان تحميل شود كه در اين صورت ، در عيش و نوششان بهره‏اى نبرى ، اما ننگ كردار بدشان را در اين جهان و آن جهان به دوش كشى . [ 364 ] حق را در هر كجا و در مورد هر كسى كه بايسته بود دور يا نزديك اجرا كن ، و در اين راه با اميد به بازده نيكويش پاى بفشار هرگاه كه حق ، خويشان و نور چشمهايت را بيازارد ، در برابر سنگينى خاصى كه اين امر بر تو دارد ، به فرجامش بينديش كه بسى ستايش انگيز باشد . با اين همه ، اگر مردمت بر تو گمان ستم‏گرى بردند ، پوزش خويش را با آنان آشكارا در ميان بگذار ، و با توضيحت سمت‏گيرى گمانشان را با حق همسو ساز ، كه اين رياضتى است در جهت خودسازى و نرمشى با ملتت . و در عين حال پوزشى باشد كه با آن خواست تو ، كه به پا داشتن آنان بر حق است ، تامين مى‏شود . ( 535 ) پيشنهاد هيچ صلحى را كه خشنودى خدا در آن باشد هر چند كه دشمنت مطرح كند رد مكن كه آسايش رزمندگان ، آرامش خود و امنيت كشورت در صلح تامين مى‏شود . اما از پس صلح ، از دشمن سخت بر حذر باش كه گاهى براى غافلگير كردنت خود را به تو نزديك مى‏كند . پس جانب احتياط فرو مگذار و خوش‏بينى را از خود بران . و اگر با دشمن پيمانى بستى تا او را در پوشش پناه خويش بگيرى ، به پيمان خود وفادار بمان و ذمه‏ات را با امانت كامل پاس دار و جان خود را سپر عهد و پيمان خويش ساز كه در ميان واجبات خداوندى ، بزرگ شمردن وفاى به عهد بزرگ‏ترين است و ملتها ، به رغم جدايى گرايشها و پراكندگى بينشها در اين مورد همداستان‏اند ، تا آن جا كه مشركان نيز پيش از مسلمانان در روابطشان بدان پايبند بودند ، كه از پى آمدهاى پيمان‏شكنى ، تجربه‏هاى تلخى داشتند . پس به تعهد خود خيانت مكن و پيمان خويش مشكن و در صلح فريب دشمن را آهنگ مكن كه جز نادان نگون بخت كسى بر خدا چنين گستاخى نكند ، و خداوند عهد و ذمه‏ى خود را فضاى امنى رقم زده است ، با مهر خويش پرتوش را ميان بندگانش گسترده و حريميش ساخته ، كه در آن پناه گيرند و در سايه‏اش بيارمند . پس در آن ، جايى براى دغلكارى ، فريب و نيرنگ نيست . مباد كه قراردادى را امضا كنى كه در آن براى بهانه‏تراشى جايى گذارى . و پس از محكم كارى در تنظيم قرارداد ، ديگر به قراين خارجى به هيچ روى تكيه مكن و هيچ تنگنايى كه از ناحيه‏ى التزام به فرمان خدا برايت پيش آمده است بر آنت واندارد كه به ناحق در پى گسستنش برآيى كه ايستادگى در تنگناى جريانى كه همواره اميد گشايشى در آن با عاقبت برتر هست ، بهتر از [ 365 ] خيانتى است كه نگران كيفرش باشى و از جانب خدا چنان مورد پى‏گرد قرار گيرى كه در دنيا و روز بازپسين پوزش خواهى نتوانى . ( 536 ) از خون و خونريزى ناروا سخت بپرهيز كه آن به خشم خدا نزديك‏ترين باشد و بزرگ‏تر كيفرى را پى‏آمد دارد و هم زوال نعمت و سرنگونى را زمينه سازترين باشد . و خداوند سبحان در روز قيامت خود بدون دادخواست بر خونهاى به ناحق ريخته‏ى بندگانش حكم مى‏كند . پس به هيچ روى با ريختن خون حرام ، پايه‏هاى فرمانروايى خويش را استوار مكن ، كه اين از عوامل ناتوانى و سستى ، و حتى نابودى و از دست رفتن فرمانروايى است . و در مورد قتل عمد ، هيچ عذرى در نزد خدا و من پذيرفته نيست ، چرا كه در اين باره قصاص رقم خورده است . با اين همه اگر به خطا دچار شدى و در كيفر تازيانه ، شمشير يا دستت تو را به تندروى كشاند كه گاه مشتى سبب قتلى مى‏شود ، چه رسد به بيش از آن مباد كه غرور قدرت از پرداخت خونبها به اولياى مقتول بازت دارد و به سركشى دچارت كند . ( 537 ) از خود پسندى و تكيه زدن بر توانمنديهاى خويش كه به شگفتى وا مى‏داردت و گرايش گوش سپردن به چاپلوسيها را در تو زنده مى‏كند ، سخت دورى كن كه اين مطمئن‏ترين فرصتى است شيطان را ، براى پايمال كردن نيكى نيكوكاران . با خدمتهايت به مردم ، بر آنان منت منه ، و در عملكردهايت گزافه‏گويى مكن ، و از وعده دادنهايى كه به جاى آوردنشان را نتوانى و به آنها پشت پا مى‏زنى ، دورى گزين كه منت خدماتت را بى‏بها مى‏كند ، گزافه‏گويى فروغ حق را بى‏رنگ مى‏سازد و خلف وعده خشم خدا و خلق را برمى‏انگيزد . كه خداى متعال مى‏فرمايد : « گفتن آن چه بدان عمل نمى‏كنيد ، خشم بزرگ خدا را موجب مى‏شود » . ( قرآن كريم ، سوره‏ى 61 ، آيه‏ى 3 ) . زنهار كه در جريانها ، پيش از فراهم شدن اسباب لازم ، شتاب‏ورزى ، يا به هنگام امكان عملى ، فرصت را از دست دهى ، يا به گاه ناشناختن راه ، سرسختى پيش‏گيرى ، يا به هنگام روشنيش ، كاهلى كنى . پس ، هر كارى را در جاى بايسته‏ى [ 366 ] خود انجام ده ، و براى هر عملى ، در موقعيت فراخورش اقدام كن . در آن چه تمامى مردم حقى برابر دارند ، خودكامگى مكن و از پوشاندن آن چه براى مردم آشكار است بپرهيز كه سرانجام حق مردم را از تو باز مى‏ستانند و به زودى پرده‏ها بالا مى‏رود و به سود ستم‏ديدگان محكوم خواهى شد . باد غرورت فوران خشمت ، يورش دست و تندى زبانت را با قدرت مالك باش ، و با دورى از شتاب و پس افكندن خشم ، تا آرامش روحى و تسلط كامل بر نفس ، از آسيب اين همه بپرهيز ، و در سراشيب نفس به چنين استوارى نتوانى دست يافت جز اين كه به بازگشت به سوى پروردگارت فراوان بينديشى . ( 538 ) تو را تكليف واجب است كه همواره حكومتهاى دادگستر پيشين ، سنتهاى پرفضيلت گذشتگان ، روشهاى پسنديده ، آثار پيامبرمان ، و واجباتى را كه در كتاب خدا است ، به ياد داشته باشى . پس عمل ما را الگو بگير . و نيز بر تو واجب است كه در جهت پيروى از آن چه در اين فرمان با تو پيمان بسته‏ام و خود به عنوان برهانى در برابر تو بدان تكيه دارم تا هرگاه نفس به سوى هوسهايت شتاب دهد ، تو را بهانه‏اى نباشد سخت بكوشى ، هر چند عصمت از بدى و توفيق نيكى جز از جانب خداى متعال نباشد پيامبر خدا كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد در فرمان‏هايش به من ، همواره بر نماز و زكات و حقوق بردگان تاكيدى خاص داشت و من نيز با همان تاكيد فرمانم را پايان مى‏دهم : « لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم » . ( 539 ) و من از خدا مى‏خواهم كه با رحمت گسترده و قدرت عظيمش در برآوردن هر آرزويى مرا و تو را توفيق دهد به آن چه خشنودى او در آن باشد : حركتى كه [ 367 ] ما را در نزد او و بندگانش ، عذرى روشن باشد همراه با آوازه‏اى نيك در ميان بندگان ، يادگار نيك در شهرهاى كشور ، كمال نعمت ، و كرامت فزاينده ، و اين كه زندگى من و تو را به نيك‏بختى و شهادت پايان بخشد ، كه همه از اوييم و به سوى او باز خواهيم گشت . و سلام بر پيامبر خدا كه درود خدا همواره بر او و بر خاندان پاك و پاكيزه‏اش باد .