جستجو

و من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعي لما ولاه على مصر و أعمالها حين اضطرب أمر أميرها محمد بن أبي بكر و هو أطول عهد كتبه و أجمعه للمحاسن

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

53 و از عهدنامه آن حضرت است كه براى اشتر نخعى 1 نوشت ، چون او را به ولايت مصر و شهرهاى تابع آن گماشت . هنگامى كه كار امير آن ولايت ( محمد پسر ابو بكر ) آشفته گرديد 2 و آن درازترين عهدنامه است ، و از همه نامه‏هاى امام زيباييهاى بيشتر دارد . به نام خداوند بخشنده مهربان اين فرمانى است از بنده خدا ، على امير مؤمنان به مالك اشتر پسر حارث ، در عهدى كه با او مى‏گذارد ، هنگامى كه وى را به حكومت مصر مى‏گمارد تا خراج آن را فراهم آرد ، و پيكار كردن با دشمنان و سامان دادن كار مردم مصر و آباد كردن شهرهاى آن . او را فرمان مى‏دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها ، و پيروى آنچه در كتاب خود فرمود ، از واجب و سنتّها كه كسى جز با پيروى آن راه نيك‏بختى را نپيمود . و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن بدبخت نبود ، و اينكه خداى سبحان را يارى كند به دل و دست و زبان ، چه او ( جلّ إسمه ) يارى هر كه او را يار باشد پذيرفته است و ارجمندى آن كس كه دين او را ارجمند سازد ، به عهده گرفته . و او را مى‏فرمايد تا نفس خود را از پيروى آرزوها بازدارد ، و هنگام سركشيها به فرمانش آرد كه « همانا نفس به بدى وا مى‏دارد ، جز كه خدا رحمت آرد 3 » . و مالك بدان كه من تو را به شهرهايى مى‏فرستم كه دستخوش دگرگونيها گرديده ، گاه داد و گاهى ستم ديده ، و مردم در كارهاى تو چنان مى‏نگرند كه تو در كارهاى واليان پيش از خود مى‏نگرى ، و در باره تو آن [ 326 ] مى‏گويند كه درباره آنان مى‏گويى ، و نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از ايشان بر زبانهاى بندگانش جارى ساخت . پس نيكوترين اندوخته خود را كردار نيك بدان و هواى خويش را در اختيار گير ، و بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روا نيست رها مگردان ، كه بخل ورزيدن بر نفس ، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد ، يا ناخوش مى‏انگارد ، و مهربانى بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزيدن با آنان را و مهربانى كردن با همگان ، و مباش همچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى چه رعيّت دو دسته‏اند : دسته‏اى برادر دينى تواند ، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند . گناهى از ايشان سر مى‏زند ، يا علتهايى بر آنان عارض مى‏شود ، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى‏رود . به خطاشان منگر ، و از گناهشان درگذر ، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد ، چه تو برتر آنانى ، و آن كه بر تو ولايت دارد از تو برتر است ، و خدا از آن كه تو را ولايت داد بالاتر ، و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيلت آزمايش تو ساخت ، و خود را آماده جنگ با خدا مكن كه كيفر او را نتوانى برتافت 4 و در بخشش و آمرزش از او بى‏نيازى نخواهى يافت ، و بر بخشش پشيمان مشو و بر كيفر شادى مكن ، و به خشمى كه توانى خود را از آن برهانى مشتاب ، و مگو مرا گمارده‏اند و من مى‏فرمايم ، و اطاعت امر را مى‏پايم 5 . چه اين كار دل را سياه كند و دين را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزديكى بلا و آفت ، و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى ، نخوتى در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشمارى ، بزرگى حكومت پروردگار را كه برتر از توست بنگر ، كه چيست ، و قدرتى را كه بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست ، كه چنين نگريستن سركشى تو را مى‏خواباند و تيزى تو را فرو مى‏نشاند و خرد رفته‏ات را به جاى باز مى‏گرداند . بپرهيز كه در بزرگى فروختن ، خدا را همنبرد خوانى و در كبريا و عظمت [ 327 ] خود را همانند او دانى كه خدا هر سركشى را خوار مى‏سازد و هر خودبينى را بى مقدار . داد خدا و مردم و خويشاوندان نزديكت را از خود بده ، و آن كس را كه از رعيت خويش دوست مى‏دارى ، كه اگر داد آنان را ندهى ستمكارى ، و آن كه بر بندگان خدا ستم كند خدا را به جاى بندگانش دشمن او بود ، و آن را كه خدا دشمن گيرد ، دليل وى را نپذيرد و او با خدا سر جنگ دارد ، تا آنگاه كه بازگردد و توبه آرد ، و هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن ، نعمت خدا را دگرگون ندارد ، و كيفر او را نزديك نيارد ، كه خدا شنواى دعاى ستمديدگانست و در كمين ستمكاران . و بايد از كارها آن را بيشتر دوست بدارى كه نه از حق بگذرد ، و نه فروماند ، و عدالت را فرا گيرتر بود و رعيت را دلپذيرتر ، كه ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بى‏اثر گرداند ، و خشم نزديكان خشنودى همگان را زيانى نرساند ، و به هنگام فراخى زندگانى ، سنگينى بار نزديكان بر والى از همه افراد رعيت بيشتر است ، و در روز گرفتارى يارى آنان از همه كمتر ، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند ، و چون درخواست كنند فزونتر از ديگران ستهند و به هنگام عطا سپاس از همه كمتر گزارند ، و چون به آنان ندهند ديرتر از همه عذر پذيرند و در سختى روزگار شكيبايى را از همه كمتر پيشه گيرند ، و همانا آنان كه دين را پشتيبانند ، و موجب انبوهى مسلمانان ، و آماده پيكار با دشمنان ، عامه مردمانند . پس بايد گرايش تو به آنان بود و ميلت به سوى ايشان . و از رعيت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش كه عيب مردم را بيشتر جويد ، كه همه مردم را عيبهاست و والى از هركسى سزاوارتر به پوشيدن آنهاست . پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشكار گردانى و بايد ، آن را كه برايت پيداست بپوشانى 6 ، و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است . پس چندان كه توانى زشتى را بپوشان تا آن را كه دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند ، خدا بر تو بپوشاند . گره هر كينه را كه از مردم دارى بگشاى [ 328 ] و رشته هر دشمنى را پاره نماى . خود را از آنچه برايت آشكار نيست ناآگاه گير و شتابان گفته سخن چين را مپذير ، كه سخن چين نرد خيانت بازد هر چند خود را همانند خيرخواهان سازد . و بخيل را در رأى زنى خود در مياور كه تو را از نيكوكارى باز گرداند ، و از درويشى مى‏ترساند . و نه ترسو را تا در كارها سستت نمايد ، و نه آزمند را تا حرص ستم را برايت بيارايد ، كه بخل و ترس و آز سرشتهايى جدا جداست كه فراهم آورنده آنها بدگمانى به خداست . بدترين وزيران تو ، كسى است كه پيش از تو وزير بدكاران بوده و آن كه در گناهان آنان شركت نموده . پس مبادا چنين كسان محرم تو باشند كه آنان ياوران گناهكارانند ، و ستمكاران را كمك كار ، و تو جانشينى بهتر از ايشان خواهى يافت كه در رأى و گذاردن كار چون آنان بود ، و گناهان و كردار بد آنان را بر عهده ندارد . آن كه ستمكارى را در ستم يار نبوده ، و گناهكارى را در گناهش مددكار . بار اينان بر تو سبكتر است ، و يارى ايشان بهتر ، و مهربانى‏شان بيشتر و دوستى‏شان با جز تو كمتر . پس اينان را خاص خلوت خود گير و در مجلسهايت بپذير ، و آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد ، و در آنچه كنى يا گويى و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد كمتر يارى‏ات كند . و به پارسايان و راستگويان بپيوند ، و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند ، و با ستودن كار بيهوده‏اى كه نكرده‏اى خاطرت را شاد ننمايند ، كه ستودن فراوان خود پسندى آرد ، و به سركشى 7 وادارد . و مبادا نكوكار و بد كردار در ديده‏ات برابر آيد ، كه آن رغبت نكوكار را در نيكى كم كند ، و بد كردار را به بدى وادار نمايد ، و در باره هر يك از آنان آن را عهده‏دار باش كه او بر عهده خود گرفت ، و بدان كه هيچ چيز گمان والى [ 329 ] را به رعيت نيك نيارد ، چون نيكيى كه در حق آنان كند و بارشان را سبك دارد ، و ناخوش نشمردن از ايشان آنچه را كه حقى در آن ندارد بر آنان . پس رفتار تو چنان بايد ، كه خوش گمانى رعيت برايت فراهم آيد ، كه اين رنج دراز را از تو مى‏زدايد . و به خوش گمانى تو آن كس سزاوارتر كه از تو بدو نيكى رسيده و بدگمانى‏ات بدان بيشتر بايد كه از تو بدى ديده . و آيين پسنديده‏اى را بر هم مريز كه بزرگان اين امّت بدان رفتار نموده‏اند ، و مردم بدان وسيلت به هم پيوسته‏اند ، و رعيّت با يكديگر سازش كرده‏اند ، و آيينى را منه كه چيزى از سنتهاى نيك گذشته را زيان رساند ، تا پاداش از آن نهنده سنّت باشد و گناه شكستن آن بر تو ماند . و با دانشمندان فراوان گفتگو كن و با حكيمان فراوان سخن در ميان نه ، در آنچه كار شهرهايت را استوار دارد و نظمى را كه مردم پيش از تو بر آن بوده‏اند برقرار . و بدان كه رعيت را صنفهاست كه كار برخى جز به برخى ديگر راست نيايد ، و به برخى از برخى ديگر بى‏نيازى نشايد . از آنان سپاهيان خدايند و دبيران كه در نوشتن نامه‏هاى عمومى و يا محرمانه انجام وظيفه نمايند . و از آنها داوران‏اند كه كار به عدالت دارند و عاملانند 8 كه كار خود به انصاف و مدارا رانند ، و از آنان أهل جزيه 9 و خراج 10 اند ، از ذميّان و مسلمانان . و بازرگانانند و صنعتگران و طبقه فرودين از حاجتمندان و درويشان . و خدا نصيب هر دسته را معين داشته و ميزان واجب آن را در كتاب خود يا سنّت پيامبرش ( ص ) نگاشته ، كه پيمانى از جانب خداست و نگهدارى شده نزد ماست . پس سپاهيان به فرمان خدا رعيت را دژهاى استوارند ، و واليان را [ 330 ] زينت و وقار . دين به آنان ارجمندست ، و راه‏ها بى گزند ، و كار رعيت جز به سپاهيان قرار نگيرد ، و كار سپاهيان جز با خراجى كه خدا براى آنان معين فرموده درستى نپذيرد . تا بدان در جهاد با دشمن خود نيرومند شوند و كار خود را بدان سامان دهند . و آنان را از خراج آن اندازه بايد كه نيازمنديشان را كفايت نمايد . و اين دو دسته رعيت و سپاهيان بر پاى نماند جز با سومين دسته از مردمان كه قاضيانند و عاملان و نويسندگان ديوان ، كه كار عقدها را استوار مى‏كنند و آنچه سود مسلمانان است فراهم مى‏آورند ، و در كارهاى خصوصى و عمومى مورد اعتمادند . و كار اين جمله استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران كه فراهم مى‏شوند و با سودى كه به دست مى‏آرند ، بازارها را بر پاى مى‏دارند . و كار مردم را كفايت مى‏كنند ، در آنچه ديگران مانند آن نتوانند . سپس طبقه فرودينند از نيازمندان و درويشان كه سزاوار است بخشيدن به آنان ، و يارى كردن ايشان . و براى هر يك از آنان نزد خدا از غنيمت گشايشى است ، و هر يك را بر والى حقى ، چندانكه كارشان را سامان دهد ، و والى چنانكه بايد از عهده آنچه خدا بر او واجب كرده بر نيايد ، جز با كوشش و از خدا يارى جستن و خود را براى اجراى حق آماده نمودن ، و شكيبايى در انجام كار ، بر او آسان باشد يا دشوار . پس از سپاهيان خود كسى را بگمار كه خيرخواهى وى براى خدا و رسول او و امام خود بيشتر دانى و دامن او را پاكتر 11 و بردبارى‏اش برتر ، كه دير به خشم آيد و زود به پذيرفتن پوزش گرايد ، و بر ناتوانان رحمت آرد ، و با قويدستان برآيد 12 ، و آن كس كه درشتى او را بر نيانگيزاند ، و ناتوانى وى را بر جاى ننشاند ، و از آنان كه گوهرى نيك دارند و از خاندانى پارسايند ، و از سابقتى نيكو برخوردار . پس دليران و رزم‏آوران و بخشندگان و جوانمردان ، كه اينان بزرگوارى را در خود فراهم كرده‏اند و نيكوييها را گردآورده . پس در كارهاى آنان چنان بينديش كه پدر و مادر در باره فرزند خويش ، و مبادا آنچه [ 331 ] آنان را بدان نيرومند مى‏كنى در ديده‏ات بزرگ نمايد ، و نيكويى‏ات در باره ايشان هر چند اندك باشد خرد نيايد ، كه آن نيكى آنان را به خيرخواهى تو خواند و گمانشان را در باره‏ات نيكو گرداند ، و رسيدگى به كارهاى خرد آنان را به اعتماد وارسى كارهاى بزرگ وامگذار ، كه اندك لطف تو را جايى است و از آن سود برگيرند ، و بسيار آن را جايى كه از آن بى‏نياز نبوند . و بايد گزيده‏ترين سران سپاه نزد تو آن بود كه با سپاهيان يار باشد و آنان را كمك‏كار ، و از آنچه دارد بر آنان ببخشايد چندانكه خود و كسانشان را كه به جاى نهاده‏اند شايد 13 ، تا عزم همگى شان در جهاد با دشمن فراهم آيد . چه مهربانى تو به آنان دلهاشان را بر تو مهربان نمايد . و آنچه بيشتر ديده واليان بدان روشن است ، برقرارى عدالت در شهرها و ميان رعيت دوستى پديد شدن است ، و دوستى آنان آشكارا نگردد جز آنگاه كه دل ايشان بى گزند شود ، و خيرخواهى شان راست نيايد جز كه با واليان يكدل و مهربان باشند و دوام حكومت آنان را سنگين نشمارند ، و گفتگو از دير ماندن آنان را بر سر كار ، واگذارند . پس اميدشان را برآر ، و ستودنشان را به نيكى پيوسته دار ، و رنج كسانى را كه كوششى كرده‏اند بر زبان آر ، كه فراوان كار نيكوى آنان را ياد كردن ، دلير را بر انگيزاند ، و ترسان بد دل را به كوشش مايل گرداند ، إن شاء اللّه ، نيز مقدار رنج هر يك را در نظر دار و رنج يكى را به حساب ديگرى مگذار ، و در پاداش او به اندازه رنجى كه ديده و زحمتى كه كشيده تقصير ميار ، و مبادا بزرگى كسى موجب شود كه رنج اندك او را بزرگ شمارى و فرودى رتبه مردى سبب شود ، كوشش سترگ وى را خوار به حساب آرى . و آنجا كه كار بر تو گران شود و دشوار و حقيقت كارها نا آشكار ، بخدا و رسولش باز آر ، چه خداى تعالى مردمى را كه دوستدار راهنمايى‏شان بوده گفته است « اى كسانى كه ايمان آورديد خدا و رسول و خداوندان امر خويش را فرمان بريد پس اگر در چيزى با يكديگر خصومت ورزيديد ، آنرا به خدا و رسول بازگردانيد » 14 و بازگرداندن به خدا گرفتن محكم كتاب او قرآنست . و بازگرداندن به رسول گرفتن سنت جامع اوست كه پذيرفته همگانست . [ 332 ] و براى داورى ميان مردم از رعيت خود آنرا گزين كه نزد تو برترين است . آنكه كارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وى را به لجاجت نكشاند ، و در خطا پايدار نبود ، و چون حق را شناخت در بازگشت بدان در نماند . و نفس او به طمع ننگرد ، و تا رسيدن به حق ، به اندك شناخت بسنده نكند ، و در شبهت‏ها درنگش از همه بيش باشد و حجت را بيش از همه به كار برد ، و از آمد شد صاحبان دعوى كمتر به ستوه آيد و در آشكار گشتن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشن باشد در داورى قاطع‏تر . آنكس كه ستايش فراوان وى را به خودبينى نكشاند و خوش آمد گوئى او را بر نيانگيزاند ، و اينان اندك‏اند . پس داورى چنين كس را فراوان تيمار دار و در بخشش بدو گشاده دستى به كار آر چندانكه نياز وى به مردمان كم افتد ، و رتبت او را نزد خود چندان بالا بر كه از نزديكانت كسى در باره وى طمع نكند ، و از گزند مردمان نزد تو ايمن ماند . در اين باره نيك بنگر كه اين دين در دست بدكاران گرفتار بود ، در آن ، كار از روى هوس مى‏راندند و به نام دين دنيا را مى‏خوردند . سپس در كار عاملان خود بينديش ، و پس آزمودن به كارشان بگمار ، و به ميل خود و بى مشورت ديگران به كارى مخصوصشان مدار ، كه به هواى خود رفتن و براى ديگران ننگريستن ، ستمگرى بود و خيانت ، و عاملانى اين چنين را در ميان كسانى جو كه تجربت دارند و حيا ، از خاندانهاى پارسا كه در مسلمانى قدمى پيشتر دارند ، و دلبستگى بيشتر اخلاق آنان گراميتر است و آبروشان محفوظتر و طمعشان كمتر ، و عاقبت نگرى‏شان فزونتر . پس روزى [ 333 ] اينان را فراخ دار كه فراخى روزى نيروشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند ، و بينيازيشان بود ، تا دست به مالى كه در اختيار دارند نگشايند ، و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند ، يا در امانتت خيانت ورزيدند . پس بر كارهاى آنان مراقبت دار ، و جاسوسى راستگو و وفا پيشه بر ايشان بگمار كه مراقبت نهانى تو در كارهاشان ، وادار كننده آنهاست به رعايت امانت ، و مهربانى بر رعيت ، و خود را از كاركنانت واپاى اگر يكى از آنان دست به خيانتى گشود ، و گزارش جاسوسان تو بر آن خيانت همداستان بود ، بدين گواه بسنده كن ، و كيفر او را با تنبيه بدنى بدو برسان و آنچه بدست آورده بستان . سپس او را خوار بدار ، و خيانتكار شمار و طوق بدنامى را در گردنش در آر . و در كار خراج چنان بنگر كه اصلاح خراج دهندگان در آن است ، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح ديگران است ، و كار ديگران سامان نگيرد تا كار خراج دهندگان سامان نپذيرد ، كه مردمان همگان ، هزينه خوار خراجند و خراج دهندگان ، و بايد نگريستنت به آبادانى زمين بيشتر از ستدن خراج بود ، كه ستدن خراج جز با آبادانى ميسّر نشود ، و آن كه خراج خواهد و به آبادانى نپردازد ، شهرها را ويران كند و بندگان را هلاك سازد ، و كارش جز اندكى راست نيايد ، و اگر از سنگينى ماليات شكايت كردند ، يا از آفتى كه به كشت رسيده ، يا آبى كه از كشتهاشان بريده ، يا باران بدانها نباريده يا بذر زمين بر اثر غرق شدن يا بى آبى تباه گرديده ، بار آنان را سبك گردان چندانكه مى‏دانى كارشان سامان پذيرد بدان . و آنچه بدان بار آنان را سبك گردانى بر تو گران نيايد ، چه آن اندوخته‏اى بود كه به تو بازش دهند ، با آبادانى كه در شهرهايت كنند و آرايشى كه به ولايتها دهند ، نيز ستايش آنان را به خود كشانده‏اى و شادمانى كه عدالت را ميانشان گسترانده‏اى ، حالى كه تكيه بر فزونى قوت آنان خواهى داشت بدانچه نزدشان اندوخته‏اى : از آسايشى كه [ 334 ] برايشان اندوخته‏اى و اطمينانشان كه با عدالت خود بدست آورده و مدارايى كه كرده‏اى و بسا كه در آينده كارى پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذارى با خاطر خوش بپذيرند و خرده نگيرند ، كه چون شهرها آبادان بود ، هرچه بر عهده مردم آن نهى برد ، و زمين جز با تنگدستى ساكنان آن ويران نشود . مردم شهرها هنگامى تنگدست گردند كه واليان روى به گردآوردن مال آرند و از ماندن خود بر سر كار اطمينان ندارند ، و از آنچه مايه عبرت است كمتر سود بردارند . پس در باره كاتبان خود بنگر ، و بهترينشان را بر سر كار بياور ، و نامه‏هايى را كه در آن تدبيرها و رازهايت نهان است ، از ميان جمع كاتبان به كسى مخصوص دار كه صالحتر از ديگران است . كسى كه مكرمت در حق وى او را به طغيان نكشاند و بر تو دلير نگرداند آنسانكه در جمع حاضران مخالفتت تواند ، و غفلتش سبب نشود كه در رساندن نامه‏هاى عاملانت به تو و نوشتن پاسخ درست آنها از تو به آنان سهل انگارى كند ، و در آنچه براى تو مى‏گيرد و آنچه از جانب تو مى‏دهد فروگذارى . و پيمانى را كه به سود تو بسته سست نگرداند ، و در به هم زدن پيمانى كه به زيان توست در نماند و قدر خود را در كارها بداند ، چه آن كه قدر خود را نداند در شناختن قدر جز خود نادانتر بود و درماند . و در گزيدن اين كاتبان تنها به فراست و اطمينان ، و خوش گمانى خود اعتماد مكن كه مردم براى جلب نظر واليان به آراستن ظاهر مى‏پردازند ، و خوش خدمتى را پيشه مى‏سازند . اما در پس آن ، نه خيرخواهى است و نه از امانت نشان . ليكن آنان را بيازماى به خدمتى كه براى واليان نيكوكار پيش از تو عهده‏دار بوده‏اند ، و بر آن كس اعتماد كن كه ميان همگان اثرى نيكو نهاده ، و به امانت از همه شناخته‏تر است و امتحان خود را داده كه اين نشانه خيرخواهى تو براى دين خداست و براى كسى كه كار او بر عهده شماست . و بر سر هر يك از كارهايت مهترى از آنان بگمار كه نه بزرگى كار او را ناتوان سازد ، و نه بسيارى آن وى را پريشان ، و هر عيب كه در كاتبان توست و تو از آن غافل شوى به عهده تو ماند . [ 335 ] ديگر اينكه نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير ، و سفارش كردن به نيكويى در باره آنان را به عهده گير ، چه كسى كه برجاى بود و چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود ، و با دسترنج خود كسب كند ، كه آنان مايه‏هاى منفعتند و پديدآورندگان وسيلتهاى آسايش و راحت . و آورنده آن از جاهاى دور دست و دشوار ، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار . جايى كه مردمان در آنجا گرد نيايند و در رفتن بدان جا دليرى ننمايند . اين بازرگانان مردمى آرامند و نمى‏ستيزند ، و آشتى جويند و فتنه‏اى نمى‏انگيزند . به كار آنان بنگر ، چه در آنجا باشند كه خود به سر مى‏برى و يا در شهرهاى ديگر . و با اين همه بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتى بد دارند ، بخيلند و در پى احتكارند . سود خود را مى‏كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مى‏فروشند ، و اين سود جويى و گرانفروشى زيانى است براى همگان ، و عيب است بر واليان . پس بايدت از احتكار منع نمود كه رسول خدا ( ص ) از آن منع فرمود . و بايد خريد و فروش آسان صورت پذيرد و با ميزان عدل انجام گيرد . با نرخهاى رايج بازار نه به زيان فروشنده و نه خريدار . و آن كه پس از منع تو دست به احتكار زند او را كيفر ده و عبرت ديگران گردان ، و در كيفر او اسراف مكن . سپس خدا را خدا را در طبقه فرودين از مردم ، آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيمارى بر جاى ماندگانند ، كه در اين طبقه مستمندى است خواهنده ، و مستحق عطايى است به روى خود نياورنده . و براى خدا حقى از خود را كه به آنان اختصاص داده ، و نگهبانى آن را به عهده‏ات نهاده پاس دار ، و بخشى از بيت المال و بخشى از غله‏هاى زمينهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار ، كه دور دست‏ترين آنان را همان بايد كه براى نزديكان است ، و آنچه بر عهده تو نهاده‏اند ، رعايت حق ايشان است . پس مبادا فرور رفتن در نعمت ، از پرداختن به آنان بازت دارد كه ضايع گذاردنت كارى خرد را به خاطر استوار كردن كارى بزرگ و مهم ، عذرى برايت نيارد . پس ، از رسيدگى به كارشان دريغ مدار و روى ترش بدانان [ 336 ] ميار ، و به كارهاى كسى كه به تو دسترسى ندارد بنگر آنان كه در ديده‏ها خوارند و مردم خردشان مى‏شمارند ، و كسى را كه بدو اعتماد دارى براى تفقد حال آن جماعت بگذار كه از خدا ترسان باشد و از فروتنان ، تا در خواستهاى آنان را به تو رساند . و با آنان چنان رفتار كن كه چون خدا را ديدى جاى عذرت بماند ، كه اين گروه از ميان مردمان به انصاف نيازمندترند از ديگران ، و در گزارد حقّ همگان تو را چنان بايد كه عذرت در پيشگاه خدا پذيرفته‏آيد . يتيمان را عهده‏دار باش و كهنسالانى را كه چاره‏اى ندارند و دست سؤال پيش نمى‏آرند ، و اين كار بر واليان گرانبار است و گزاردن حق همه جا دشوار ، و بود كه خدا آن را سبك گرداند بر مردمى كه عاقبت جويند و خود را به شكيبايى وا مى‏دارند ، و به وعده راست خدا در باره خويش اطمينان دارند . و بخشى از وقت خود را خاص كسانى كن كه به تو نياز دارند . خود را براى كار آنان فارغ دار و در مجلسى عمومى بنشين تا در آن فروتنى كنى خدايى را كه تو را آفريد . و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبانانند ، از آنان بازدار ، تا سخنگوى آن مردم با تو گفتگو كند بى درماندگى در گفتار كه من از رسول خدا ( ص ) بارها شنيدم كه مى‏فرمود : « هرگز امتى را پاك از گناه نخوانند كه در آن امت بى آنكه بترسند و در گفتار درمانند ، حق ناتوان را از توانا نستانند » و درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار كن و تنگخويى بر آنان و خود بزرگ بينى را از خود بران ، تا خدا بدين كار درهاى رحمت خود را بر روى تو بگشايد و تو را پاداش فرمانبرى عطا فرمايد ، و آنچه مى‏بخشى چنان بخش كه بر تو گوارا افتد و آنچه باز مى‏دارى با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود . نيز بر عهده تو كارهاست كه خود بايد آن را انجام دهى ، از آن جمله پاسخ گفتن عاملان توست آنجا كه كاتبانت درمانند ، و رساندن آن را در نامه نتوانند . ديگر نياز مردم را بر آوردن در همان [ 337 ] روز كه به تو عرضه دارند و يارانت در انجام تقاضاى آنان گرانى كنند و عذرى آرند . و كار هر روز را در همان روز بران ، كه هر روز را كارى است مخصوص بدان ، و براى آنچه ميان تو و خداست نيكوترين اوقات و بهترين ساعات را بگذار هرچند همه كارها در همه وقت براى خداست ، اگر نيت درست باشد و رعيت را از آن آسايش بود . و بايد گزارد واجباتى كه خاص خداست و در پى اداى آنى از آن جمله بود كه دينت را براى آن خالص مى‏گردانى . پس در بخشى از شب و روز تن خود را خاص پرستش خدا گردان و آنچه را به خدا نزديكت كند به درستى به انجام رسان ، بى هيچ كاهش و نقصان ، هر چند تو را دشوار آيد و تنت بفرسايد . و چون با مردمان نمازگزارى چنان گزار كه نه آنان را برمانى و نه نماز را ضايع گردانى ، چه ميان مردم كسى بود كه بيمار است يا حاجتى دارد و گرفتارست . من از رسول خدا ( ص ) آنگاه كه مرا به يمن فرستاد پرسيدم با مردم چگونه نماز گزارم ؟ فرمود : « در حد توانايى ناتوانان آنان بگزار و بر مؤمنان رحمت آر . » و پس از اين همه ، فراوان خود را از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه‏اى است از تنگخوئى و كم اطلاعى در كارها ، و نهان شدن از رعيت ، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز دارد ، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد ، و كار خرد بزرگ نمايد ، زيبا زشت شود و زشت زيبا ، و باطل به لباس حق در آيد . و همانا والى انسانى است كه آنچه را مردم از او پوشيده دارند نداند ، و حق را نشانه‏اى نبود ، تا بدان راست از دروغ شناخته شود ، و تو به هر حال يكى از دو كس خواهى بود : يا مردى كه نفس او در اجراى حق سخاوتمند است ، پس چرا خود را بپوشانى و حق واجبى را كه بر عهده توست نرسانى ؟ يا كار نيكى را نكنى كه كردن آن توانى ؟ يا به [ 338 ] بازداشتن حق گرفتارى ، در اين صورت مردمان به زودى خود را از درخواست از تو بازدارند چه از بخشش تو نوميدند و چاره ندارند با اينكه بيشتر نيازمندى مردمان بر تو رنجى ندارد ، چرا كه شكايت از ستم است و عدالت خواستن يا در معاملتى انصاف جستن . نيز والى را نزديكان است و خويشاوندان كه خوى برترى جستن دارند و گردن‏فرازى كردن و در معاملت انصاف را كمتر به كار بستن . ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن برآر و به هيچ يك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به بخشش وامگذار ، و مبادا در تو طمع كنند با بستن پيمانى كه مجاور آنان را زيان رساند در بهره كه از آب دارند ، يا كارى كه بايد با هم به انجام رسانند و رنج آن را برعهده ديگران نهند ، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عيب آن در دنيا و آخرت بر تو ماند . و حق را از آن هر كه بود بر عهده‏دار ، نزديك يا دور ، و در اين باره شكيبا باش و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار . هر چند اين رفتار با خويشاوندان و أطرافيانت بود و عاقبت آن را با همه دشوارى كه دارد ، چشم دار ، كه پايان آن پسنديده است و سرانجامش فرخنده . و اگر رعيت بر تو گمان ستم برد ، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار ، و با اين كار از بدگمانى شان درآر ، كه بدين رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده و حاجت خويش را برآورده و رعيت را به راه راست واداشته . و از صلحى كه دشمن تو را بدان خواند ، و رضاى خدا در آن بود ، روى متاب كه آشتى ، سربازان تو را آسايش رساند . و از اندوه‏هايت برهاند و شهرهايت ايمن ماند ، ليكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتى بپرهيز كه بسا دشمن به نزديكى گرايد تا غفلتى يابد و كمين خود بگشايد پس دور انديش شو و به راه خوش گمانى مرو ، و اگر با دشمنت پيمانى نهادى و در [ 339 ] ذمه خود او را امان دادى به عهد خويش وفا كن و آنچه را بر ذمه دارى ادا . و خود را چون سپرى برابر پيمانت بر پا ، چه مردم بر هيچ چيز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشند با همه هواهاى گونه‏گون كه دارند ، و رأيهاى مخالف يكديگر كه در ميان آرند . و مشركان نيز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را ميان خود لازم مى‏شمردند چه زيان پايان ناگوار پيمان شكنى را بردند . پس در آنچه به عهده گرفته‏اى خيانت مكن و پيمانى را كه بسته‏اى مشكن و دشمنت را كه در پيمان توست مفريب كه جز نادان بدبخت بر خدا دليرى نكند . و خدا پيمان و زينهار خود را امانى قرار داده ، و از در رحمت به بندگان رعايت آن را بر عهده همگان نهاده ، و چون حريمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بيارمند و رخت به پناه آن كشند . پس در پيمان نه خيانتى توان كرد ، و نه فريبى داد ، و نه مكرى پيش آورد ، و پيمانى مبند كه آن را تأويلى توان كرد يا رخنه‏اى در آن پديد آورد . و چون پيمانت استوار شد و عهدت برقرار راه خيانت مپوى و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى ، و مبادا سختى پيمانى كه بر عهده‏ات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده ، سر بردارد و تو را به ناحق بر به هم زدن آن پيمان وادارد ، كه شكيبايى كردنت در كار دشوارى كه گشايش آن را اميدوارى ، و پايان نيكويى‏اش را در انتظار ، بهتر از مكرى است كه از كيفر آن ترسانى ، و اين كه خدا تو را چنان بازخواست كند كه درخواست بخشش او را در دنيا و آخرتت نتوانى . و بپرهيز از خونها ، و ريختن آن به ناروا ، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق آدمى را به كيفر نرساند ، و گناه را بزرگ نگرداند ، و نعمت را نبرد ، و رشته عمر را نبرد ، و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خونهايى باشد كه از يكديگر ريخته‏اند . پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند . و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد ، و اگر دچار خطا گشتى و تازيانه يا شمشير يا دستت از فرمان [ 340 ] برون شد و به ناخواه كسى را كشتى چه در مشت زدن و بالاتر ، بيم كشتن است . مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خونبهاى كشته را به خاندانش نرسانى . و بپرهيز از خود پسنديدن ، و به خودپسندى مطمئن بودن ، و ستايش را دوست داشتن كه اينها همه از بهترين فرصتهاى شيطان است تا بتازد ، و كرده نيكوكاران را نابود سازد . و بپرهيز كه با نيكى خود بر رعيت منت گذارى يا آنچه را كرده‏اى بزرگ شمارى يا آنان را وعده‏اى دهى و در وعده خلاف آرى كه منت نهادن ارج نيكى را ببرد و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند ، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را بر انگيزاند . و خداى تعالى فرموده است : « بزرگ دشمنى است نزد خدا كه بگوييد و نكنيد . 15 » . و بپرهيز از شتاب در كارهايى كه هنگام انجام آن نرسيده ، يا سستى در آن چون انجامش ممكن گرديده ، يا ستيزيدن در كارهايى كه راه راست در آن ناپايدار است ، يا سستى ورزيدن آنگاه كه آشكار است . پس هر چيز را در جاى آن بدار و هر كارى را به هنگام آن بگزار . و بپرهيز از آنكه چيزى را به خود مخصوص دارى كه بهره همه مردم در آن يكسان است ، و از غفلت در آنچه بدان توجه بايد ، و در ديده‏ها نمايان است . چه آن را كه به ناروا ستده باشى از چنگ تو در آرند ، و به زودى پرده كارها از پيش ديده‏ات بردارند ، و داد از تو بستانند و به ستمديده رسانند . به هنگام خشم خويشتندار باش و تندى و سركشى ميار و دست قهر پيش مدار و تيزى زبان بگذار ، و از اين جمله خوددارى كن ، با سخن ناسنجيده بر زبان نياوردن ، و در قهر تأخير كردن ، تا خشمت آرام شود و عنان اختيار به دستت آيد ، و چنين قدرتى بر خود نيابى جز كه فراوان به يادآرى كه در راه بازگشت به سوى كردگارى . [ 341 ] و بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر واليان پيش از تو رفته است ، از حكومت عدلى كه كرده‏اند ، و سنت نيكويى كه نهاده‏اند ، يا اثرى كه از پيامبر ما ( ص ) بجاست يا واجبى كه در كتاب خداست . پس اقتدا كنى بدانچه ديدى ما بدان رفتار كرديم ، و بكوشى در پيروى آنچه در اين عهدنامه بر عهده تو نهاديم . و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم ، تا چون نفس تو خواهد در پى هواى خود رود ، تو را بهانه‏اى نبود . و من از خدا مى‏خواهم با رحمتى فرا گير كه او راست ، و قدرت بزرگ او بر انجام هرگونه درخواست ، كه من و تو را توفيق دهد در آنچه خشنودى او در آن بود . از داشتن عذرى آشكار در پيشگاه او و آفريدگانش ، و گذاردن نام نيكو ميان بندگانش و آثار نيك در شهرها و تمامى نعمت و فراوانى كرامت . و اين كه كار من و تو را به سعادت به پايان رساند ، و شهادت نصيبمان گرداند . كه ما آن را خواهانيم و درود بر فرستاده خدا و خاندان پاك و پاكيزه‏اش و سلام فراوان ، و السّلام .