متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 3 ]
ج 2
22 از خطبههاى آن حضرت ( ع ) است
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ كَقَطَرَاتِ اَلْمَطَرِ إِلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ فَإِنْ رَأَى أَحَدُكُمْ لِأَخِيهِ غَفِيرَةً فِي أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلاَ تَكُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً فَإِنَّ اَلْمَرْءَ اَلْمُسْلِمَ مَا لَمْ يَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ فَيَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُكِرَتْ وَ يُغْرَى بِهَا لِئَامُ اَلنَّاسِ كَانَ كَالْفَالِجِ اَلْيَاسِرِ اَلَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ اَلْمَغْنَمَ وَ يُرْفَعُ بِهَا عَنْهُ اَلْمَغْرَمُ وَ كَذَلِكَ اَلْمَرْءُ اَلْمُسْلِمُ اَلْبَرِيءُ مِنَ اَلْخِيَانَةِ يَنْتَظِرُ مِنَ اَللَّهِ إِحْدَى اَلْحُسْنَيَيْنِ إِمَّا دَاعِيَ اَللَّهِ فَمَا عِنْدَ اَللَّهِ خَيْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اَللَّهِ فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ إِنَّ اَلْمَالَ وَ اَلْبَنِينَ حَرْثُ اَلدُّنْيَا وَ اَلْعَمَلَ اَلصَّالِحَ حَرْثُ اَلْآخِرَةِ وَ قَدْ يَجْمَعُهُمَا اَللَّهُ تَعَالَى لِأَقْوَامٍ فَاحْذَرُوا مِنَ اَللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اِخْشَوْهُ خَشْيَةً لَيْسَتْ بِتَعْذِيرٍ وَ اِعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَاءٍ وَ لاَ سُمْعَةٍ فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اَللَّهِ يَكِلْهُ اَللَّهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ نَسْأَلُ اَللَّهَ مَنَازِلَ اَلشُّهَدَاءِ وَ مُعَايَشَةَ اَلسُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ اَلْأَنْبِيَاءِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لاَ يَسْتَغْنِي اَلرَّجُلُ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ وَ لِسَانُ اَلصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اَللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي اَلنَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ اَلْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْرَهُ غفيرة : به فتح غين ، زيادى . فراوانى ، كثرت و در بعضى از نسخهها عفوة به كسر عين نقل شده است و به معناى برگزيده مىباشد .
تغرى : غرى يغرى بالامر ، هرگاه راجع به
[ 4 ]
چيزى يا امرى حرص ورزيده شود . مثلا مىگويى اغريته به ، هرگاه شخصى را با كوشش و تلاش و حرص فراوان به كارى وادار كنى .
فالج : دست يابنده ، پيروز ياسر : قمار باز ، ميسر نوعى بازى قمار كه عرب جاهلى بدان گرفتار بوده است .
قداح : تيرهايى كه با آنها بازى قمار انجام مىشده است .
تعذير : اظهار عذر از كسى كه در حقيقت عذرى نداشته است .
عشيرة الرّجل : قبيله شخص ، همنشينان و ياوران او .
حيطه [ 1 ] : به كسر « ح » محافظت كردن و رعايت نمودن .
الم : جمع .
شعث : پراكندگى و انتشار امور و كارها . « پس از حمد و ستايش خداوند و رحمت و درود بر رسول گرامى اسلام ( ص ) به يقين امور ( روزى و غير آن ) از آسمان مانند قطرات باران بر زمين نازل مىشود و به هر كسى كم يا زياد ، به اندازه قسمتش بهره مىرسد بنابر اين اگر هر يك از شما براى برادر ايمانىاش ، فزونيى از جهت مال و ثروت ، تشخّص و عنوان ببيند ،
نبايد موجب گمراهى ، انحراف و حسد او شود ، زيرا ، مرد مسلمان ، مادام كه ، آبروى خويش را حفظ كرده و خفّت و خوارى از خويش ظاهر نساخته است كه بدان سبب حرفش سر زبانهاى اشخاص پست و سفله بيفتد ، و يادآورى آنها موجب سرافكندگى و شرم شود مانند قمار بازى است كه از اوّلين تيرهاى قمارش اميد بردن و سود را داشته و غرامت را منتفى بداند و همچنين ، مرد مسلمانى كه از خيانت بدور باشد ، از خداوند يكى از دو نيكى را انتظار مىكشد : يا دعوت خداوند ( مرگ ) را در اين صورت آنچه از نعمت در نزد خداوند است ، از زندگى اين دنيا براى او بهتر است يا رزق خداوند را از داشتن خانواده مال و ثروت كه دين و شرافتش محفوظ باشد . براستى مال و فرزندان كشت و ثمره اين جهانند و عمل صالح كشت آخرت است .
[ 1 ] حيطت بر وزن غيبت هم روايت شده است به معناى توجه ، مهربانى . م .
[ 5 ]
گاهى خداوند هر دو را براى افرادى فراهم مىكند . از خداوند آنچنان بترسيد و برحذر باشيد كه شما را نسبت به آن ، از خود برحذر داشته است . ترسى كه از روى حقيقت باشد ، نه از روى عذر و بهانه ، عمل را بدون ريا و بدون قصد شهرت انجام دهيد ، زيرا كسى كه كار را براى غير خدا انجام دهد ، خداوند پاداش عملش را به همان غير واگذار مىكند . از خداوند رتبههاى شهيدان و زندگى سعادتمندان و همنشينى پيامبران را مسألت مىنمايم .
اى مردم هيچ كس اگر چه مالدار باشد از خويشان و قبيله خود ، از دفاع آنان ، با دست و زبانشان بىنياز نيست . عشيره انسان ، در حفظ و رعايت حقوق شخص ، برترين اشخاصاند كه ، در پريشانى او را كمك مىكنند و بهتر مىتوانند پراكندگى و گرفتارى او را مرتفع سازند و در هنگام پيشآمدهاى سخت و ناگوار از ديگران مهربانترند . موقعى كه خداوند ، زبان راستين ( نام نيكو ) براى انسان در ميان مردم قرار مىدهد ، از مالى كه ديگرى به ارث مىگذارد بهتر است » امام ( ع ) جملات آغاز خطبه را به اين دليل آوردهاند ، تا مقصود خود را از ايراد اين خطبه روشن كنند . خلاصه كلام حضرت به اين حقيقت اشاره دارد كه آنچه از زيادى و نقصان و دگرگونيها پديد آيد و به مصلحت مردم باشد ، چه در امور دنيا و يا آخرت . از زيادى و فراوانى مال و منال ، دانش و علم ، جاه و مقام ،
تندرستى و سلامت ، تشكيل خانواده و . . . به تقدير خداوند است ، كه به قلم قضاى پروردگار بر لوح محفوظ نگاشته شده است . لوحى كه گنجينه ، همه چيز است .
منظور از كلمه ( امر ) در بيان حضرت ، فرمان مقدّر الهى بر وجود جهان ممكنات است ، كه از آن در كلام خداوند تعالى : اِنّما قَوْلُنا لِشَىءٍ اِذا اَرَدْناهُ [ 2 ] به « كن » تعبير شده است .
غرض حضرت از نزول امر ، رسيدن نصيب و بهره هر كس به اندازه مقدّر
[ 2 ] سوره نحل ( 16 ) آيه ( 40 ) : ما با امر نافذ خود هرچه را اراده كنيم . . . .
[ 6 ]
و مقرّر است . اين اختصاص يا بىبهره و نصيب ، همان است ، كه در آيه كريمه و اِنْ مِنْ شىءٍ اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ [ 3 ] توضيح داده شده است .
مقصود از آسمان بلنداى بخشش خداوندى و زمين عالم كون و فساد است . كه از باب استعاره به كار گرفتن ، دو لفظ محسوس ( آسمان و زمين ) براى دو معناى معقول ( بخشش و نابود شونده ) در فرموده حضرت منظور شده است .
وجه استعاره در هر دو موضع « آسمان و زمين » و مشاركت معنى آنها ،
به ترتيب در بلندى و پستى مكان و مقام است ، و با توجّه به معنى استعارهاى ،
معناى حقيقى ، آسمان و زمين در فرموده آن حضرت ( ع ) منظور نيست . گذشته از اين براى نزول سمت و جهتى لحاظ نمىتوان كرد ، كه بعدا نزول امر باشد . زيرا لازمه آن ، تعيين جايگاه و مكان ، براى خداوند است ، و خداوند بلند مرتبهتر از آن است ، كه برايش مكان و جايگاهى تصور شود .
معنى سخن حضرت به صورت استعاره همان بود كه شرح شد ، گر چه در نظر گرفتن معناى حقيقى آسمان و زمين ، با تأويل و توجيه ديگرى هم محتمل به نظر مىرسد . بدين سان ، كه چون گردش فلك از جمله شرايط معدهاند كه بواسطه آن پديدههاى نو ، در زمين پديد مىآيند ، پس آسمان به اين توجيه ، مبدأ حدوث و نزول امور است .
اما تشبيه حضرت تقسيم روزى را ، در ميان بندگان خدا به ريزش باران ، به اين دليل است كه : به دست آمدن روزى ، و فراهم ساختن زندگى ، خانواده و نظاير آن نصيب هر كس از اين امور ، كم يا زياد ، گوناگون است چنان كه بارندگى به نسبت هر يك از مزارع و اراضى مختلف است .
اين عبارت حضرت على ( ع ) نيز از باب تشبيه معقول ، به محسوس است .
[ 3 ] سوره حجر ( 15 ) آيه ( 21 ) : هيچ امرى وجود ندارد جز آن كه گنجينههاى آن در نزد ما است ولى ما آن را به اندازه معلوم نازل مىكنيم .
[ 7 ]
نزول باران ، در زمينهاى مختلف امور محسوس ، تقدير و تقسيم روزى بندگان خداوند ، از امور معقول مىباشد . [ 4 ] فاذا رأى أحدكم لأخيه ( المسلم ) غفيرة فى اهل او مال او نفس ، فلا تكوننّ له فتنة يعنى هرگاه يكى از شما ، براى برادر مسلمانش فزونى ، برترى در خانواده يا مال و سرمايه و يا شخصيت اجتماعيش ببيند ، اين امور نبايد موجب گمراهى و ضلالتش شود .
اين فراز شروع و آغازى است ، براى تربيت كردن كسانى كه در زندگى خانوادگى و يا مال و جان آنها نقص و كمبودى ، پديد آمده ، و بدين لحاظ دچار انحراف اخلاقى و دورى از مسير حق شدهاند . حضرت با اين بيانات آنان را از ژاژخواهى نهى مىفرمايند : بر حال كسانى كه ، به وجهى در مال ، خانواده و شخصيت ،
فزونى و برترى و يا ارزشمندى يافتهاند ، حسرت نخوريد و به راه ناحق نرويد .
بعضى از شارحان نهج البلاغه كلمه فتنه را در فرموده حضرت ، به معنى حسد و بدخواهى گرفته ، منظور آن جناب را از اين عبارت ، نهى از حسد و بدخواهى تفسير كردهاند ، ولى به نظر ما « افتنان » در اين عبارت گمراهى از طريق حق است . انحراف از راه حق ، به دليل دوستى امر ناچيز ، از امور دنيوى است . از طرفى سرگرم شدن به انديشهاى نادرست ، و كنارهگيرى از پيمودن راه خدا ، با وجود لزوم و وجوبى كه در پيمودن راه حق مىباشد ، افتتان است . چون بطور معمول و طبيعى ، بيچارگان و مستمندان ، بدليل كمبود ، در مال و منال و . . . همواره نسبت به كسانى كه داراى ثروت فراوان ، و تشخّص و تعيّن اجتماعى هستند ، دچار
[ 4 ] فرق ميان استعاره و تشبيه اين است كه در استعاره مشبّه به در كلام آورده نمىشود و به جاى آن يكى از ويژگيهاى مشبه به ذكر مىشود . مانند اين مثل : مرگ چنگالش را در پيكر فلان شخص فرو برد . مرگ به حيوان درنده تشبيه شده ، چنگال كه ويژه حيوان درنده است ذكر شده ولى حيوان درنده از كلام حذف گرديده است . با توضيح فوق شارح بزرگوار آسمان به معنى مقام بلند بخشش و زمين به معنى فساد پذير را استعاره دانستهاند .
خداوند عالم است . م .
[ 8 ]
حسد و بدخواهى مىشوند .
بعضى از فقرا يا خود را نسبت به دارندگان مال و منال ، شايستهتر مىدانند ،
اين تصوّر موجب حسد آنان مىشود ، و يا خود را همرديف و همسان صاحبان مال و جاه مىدانند ، و بدين توهّم دچار غبطه ، مىشوند [ 5 ] .
و برخى از آنها بر خلاف گروه ياد شده ، خود را شايسته داشتن مال و منال نمىدانند ، ولى ذاتا مايلند ، كه خدمتگزار ثروتمندان باشند . در اين صورت با تمام وجود آنان را دوست مىدارند . مانند بسيارى از فقرا كه طبعا علاقهمند به خدمتگزارى ثروتمندانند ، و خالصانه در خدمت به آنها تلاش مىكنند ، در اين كوشش و تلاش ، قصدى جز كسب مال و مقام و . . . ندارند .
شايد ، گمان سود بردن فقرا از ثروتمندان ، از جهت مال و ثروتى كه دارند ،
همين نتيجه اشتباه آميزى باشد ، كه همواره مستمندان بدان دچار هستند .
توجّه به حقيقت فوق برازندگى عدهاى از نظر ثروت و تشخصهاى اجتماعى براى فقرا موجب نهايت بدخواهى و غبطه ، و يا سبب ميل و علاقه به ثروتمندان به لحاظ مكنت ، تعيّن و تشخّصى كه براى آنان فراهم است مىشود . از طرفى اين حقيقت هم بر كسى پوشيده نيست كه حسد و مانند آن از اخلاق رذيلهاى است ، كه انسان را از توجّه به خداوند متعال ، و پيمودن راه راست باز مىدارد .
با در نظر گرفتن مطالب فوق ، آن افتتان كه امير مؤمنان ( ع ) افراد را از آن نهى فرمودهاند ، بايد همان گمراهى و دورى جستن از كلّ اخلاق پست و رذيله باشد ،
نه صرف حسد كه يكى از اخلاق نارواى اجتماعى است . چنان كه بعضى از شارحان بزرگوار فرمودهاند :
[ 5 ] حسد : خواست زوال نعمت از صاحبان مال و منال . . است ، كه البتّه مذموم است .
غبطه : خواست نعمت براى خود است تا از نظر داشتن مال و منال به پايه ديگران برسد غبطه مذموم نيست . « مترجم » .
[ 9 ]
فانّ المرء المسلم . . . و معه دينه و حسبه
شارح بزرگوار طبق معمول بدوا اعراب بعضى از كلمات را بيان كرده مىفرمايند : « ما » در « ما لم يغش » بمعنى زمان و مدت ، و « كالفالج » خبر « انّ » است . فعل تظهر صفت است براى دناءة فعل فيخشع اگر بر معنى لغوى كلمه ،
به معنى خشوع كه فروهشتن چشم و طمأنينه است حمل شود ، لزوما فعل يخشع به فعل « تطهر » عطف مىگردد . و اگر به معناى عرفى كلمه ، كه خضوع در برابر خداوند و ترس از عدل الهى است ، در نظر گرفته شود ، فا در اوّل فعل يخشع ، به معنى ابتدائيّت به كار رفته ، و معناى جمله فرق مىكند . كلمه « ياسر » بمعنى قمارباز ، صفت است براى « فالج » كلمه « اذا » براى مفاجات ( كه بيان عمل ناگهانى را مىكند ) به كار رفته است [ 6 ] .
امير المؤمنين ( ع ) پس از برحذر داشتن و نهى از در افتادن به ضلالت و گمراهى ، لغزش و بدخواهى ، نسبت به صاحبان جاه و مقام و نعمت ، بر آن شدهاند ، تا بركنارى از رذايل اخلاقى را بيشتر توضيح دهند ، تنفّر و دورى از كارهاى زشت را شدّت بخشند ، و آراسته شدن به صفات حسنه و تزكيه نفس را توصيه كنند . بيان اين حقيقت را ضمن يك تشبيه و تقسيم چنين گوشزد مىفرمايند :
فأنّ المرء المسلم . . .
مرد مسلمانى كه به اين دليل كار پست و بىارزشى را كه لزوما مخفى نمىماند و روزى آشكار مىشود رها مىكند . با ترك كار پست اخلاقى جانش را از آلودگى به فساد اخلاق باز مىدارد ، چرا كه مرتكب خلاف ، هرگاه ، عمل زشتش ، در ميان مردم بازگو شود ، موجب شرمسارى و سرافكندگى و ملامت مىگردد ، بعلاوه سبب ترغيب و تشويق فرومايگان بىبندبار و ناآگاهان جامعه
[ 6 ] هر چند دو كلمه « ياسر » و « فالج » وزن فاعلى داشته و صفت به حساب مىآيند ولى بهتر است كه فالج را صفت ياسر بگيريم از باب تقديم صفت بر موصوف معنى چنين مىشود . قمارباز پيروز . م .
[ 10 ]
مىشود ، كه كارهاى مشابه آن را انجام مىدهند ، و موجب هتك حرمت و پرده درى مىگردد . پس آن ترك كننده به قمارباز موفّقى ماند كه به انتظار توفيق بردن مال و يا لااقل پوچ درآمدن تير قمارش و ضرر نكشيدن از اين بابت ، نشسته است .
خلاصه مقال اين كه هر چند ، نه بخاطر رضاى خدا ، بلكه به لحاظ ترس از ملامت گناه كار زشت را ترك كند ، باز هم خوب و قرين توفيق است . شرح فوق از سخن امير مؤمنان ( ع ) با توجّه به معنى لغوى « فعل يخشع » كه سرافكندگى و شرمسارى است بيان شده ولى اگر معناى عرفى و شرعى « يخشع » كه خضوع و تضرّع در پيشگاه حضرت حق است در نظر گرفته شود ، توضيح فرموده حضرت چنين خواهد بود :
مرد مسلمان هنگامى كه كارى را پست و بىارزش ديد ، از ارتكاب آن خوددارى مىكند و به وقت يادآورى زشتى آن ، در برابر خداوند به وحشت مىافتد و خاضع مىگردد و از ترس گرفتار شدن به كار بد و ابتلاى به معصيت ، به خداوند پناه مىبرد . مانند قماربازى كه هم اميد پيروزى و هم بيم ضرر دارد . مضطرب است كه در قمار زندگى چه خواهد شد . به هر حال چنين فردى انتظار بردن و نباختن را دارد ، انديشهاش پيرامون زندگى روزمرّه دور مىزند . مسلمان مبرّا و پاك از خطا نيز انتظار مىكشد ، امّا يكى از دو نيكى و خير را كه به شرح آن خواهيم رسيد .
پيش از آنكه شارح به توضيح تشبيه كلام امام ( ع ) بپردازند ، طبق وعده قبلى خود ، كيفيّت بازى قمار جاهليّت ، يا همان ميسر را بيان مىدارد و مىفرمايد :
حال وقت آن رسيده است كه به چگونگى ، بازى قمارى كه ميسر ناميده شده است بپردازيم ، تا وجه تشبيه در كلام حضرت روشن شود .
تعداد چوبهايى كه ، « قداح » ناميده مىشده ، و در بازى قمار ( گوشت قربانى ) گوسفند يا شتر به كار مىرفته ، هفت تير و به نامهاى ذيل بوده است :
اوّل را « فذّ » مىناميدهاند . و به معناى يك سهم دوّم را « توأم » مىگفتهاند
[ 11 ]
به معناى دو سهم سوّم را ضريب به معناى سه سهم ، چهارم را حلس به كسر « ح » و به روايت احمد بن فارس در كتاب جمل حلس به فتح « ح » و كسر « ل » مىگفتهاند به معنى چهار سهم پنجم را نافيش مىخواندهاند به معناى پنج سهم ششم را « مسيل » مىناميدهاند ، به معنى شش سهم و هفتم « المعلّى » ناميده مىشده و بالاترين بهره يعنى هفت سهم را داشته است .
پس از اين هفت چوبه تير ، تيرى كه داراى سهمى در قمار باشد نبوده است ،
جز آن كه چهار تير ديگر هم با اين هفت تير داخل جعبه تيرها قرار مىدادهاند و آن چهار چوبه تير بىسهم ، و پوچ را « ارغاد » مىگفتهاند ، و براى سنگينى وزن تيرهاى بازى در داخل كيسه يا جعبه مىگذاشتهاند و به نامهاى ذيل مىناميدهاند :
1 المصدر 2 المضعف 3 المنبح 4 الصفيح .
وقتى كه تيرهاى قمار آماده مىشد ، هر يك از شركت كنندگان در بازى به ميل خود يكى از تيرها را مىگرفت و بر آن نام خود ، يا علامتى را مىنوشت ، پس از آن قربانيى را كه معمولا شتر بود ، به دست صاحبش نحر مىشد و به ده قسمت ،
به طريق ذيل تقسيم مىگرديد :
دنباله رانها را دو قسمت ، رانها را بدو قسمت ، بالاى شانه را ، يك قسمت فقرات پشت را يك قسمت ، جلو سينه را يك قسمت ، دستها را دو قسمت آخرين جزء بدن شتر را يك قسمت مىكرد . سپس خاصره و گردن قربانى را به طور برابر تقسيم و بر اجزاى دهگانه مىافزود .
پس از تقسيمبندى مساوى چنانچه استخوان يا قطعه گوشتى باقى مىماند ، نحر كننده انتظار مىكشيد ، تا كدام برنده آن مازاد را هر چند كه مورد ملامت قرار مىگرفت بردارد . اگر هيچ برندهاى در آن طمع نمىكرد ، مال نحر كننده بود .
[ 12 ]
پس از طىّ مراحل ياد شده . مردى را كه مشهور بود هرگز از پول خودش گوشت نخورده است هر چند در نزد ديگران خورده باشد حاضر مىكردند ، و او را « حرضه » مىناميدند . آنگاه دستهايش را در پارچهاى مىپيچيدند و بر سر انگشتانش پارچه مىبستند ، كه خصوصيّات تيرهاى قمار را تشخيص ندهد .
جعبه تير يا همان كيسهاى كه تيرهاى قمار در آن بود در اختيارش مىگذاشتند .
مردى پشت سر او مىايستاد كه به او ( رقيب ) مىگفتند . پس از آن اجازه مىيافت كه تيرها را يكى يكى بى آن كه به آنها نگاه كند ، بيرون آورد و تحويل دهد .
قماربازان به انتظار مىايستادند كه چه خواهد شد در بيم و اميد هر كس تيرش از جعبه بيرون مىآمد به اندازه سهمى كه تيرش نامگذارى شده بوده از گوشتها برنده مىشد . آن كه تيرش وقتى بيرون مىآمد كه ديگر سهمى باقى نمانده بود . به اندازه سهم تيرش بايد به صاحب شتر غرامت مىداد .
به عنوان مثال اگر اتفاقا ابتدا تيرى كه المعلى نام داشت و داراى هفت سهم بود بيرون مىآمد هفت قسمت گوشت را صاحب المعلى مىبرد . و اگر پس از آن ، تير « المسيل » كه شش سهم داشت بيرون مىآمد ، سه سهم باقيمانده را صاحب مسيل مىبرد ، و سه سهم هم طلبكار مىشد ، و چون ديگر سهمى نمانده بود ، بايد قماربازان ديگر كه تيرشان برنده نشده بود ، از گوشت شتر ديگرى غرامت و تاوان ، مىدادند . چهار تير اوغاد اگر بيرون مىآمد سهمى نداشت ، و اگر هم مىماند غرامت نمىداد ، چون به اصطلاح پوچ و بىسهم بودند .
نقل شده است كه بازى كنان خوردن اين گوشتها را برخود حرام كرده بودند و به ميهمانى اختصاص مىدادند .
پس از بيان كيفيت بازى قمار « ميسر » وجه مشابهت مسلمانى كه به دليل شرمسارى و ملامت ، از گناه پرهيز مىكند ، با قمارباز پيروز در كلام على ( ع ) اين است كه قمارباز قبل از شروع بازى ، موفقيّت بيرون آمدن تيرى را كه برايش
[ 13 ]
سودآور و برطرف كننده غرامت باشد ، انتظار و اميد دارد ، مسلمان پاك از خيانت ،
و خود نگهدارنده از گناه ، نيز چون رحمت خدا را مىطلبد . و خويشتندارى از معصيت را پيشه خود ساخته است ، رسيدن به يكى از دو نيكى ، احدى الحسنيين را انتظار مىكشد .
يكى از دو نيكى مورد انتظار براى مسلمان اين است ، كه ياد خداوند او را به جوار رحمت خود ، فرا خواند ، بنابراين از سختيهاى اين دنيا خلاصى يابد . زيرا ،
آنچه خداوند ، براى دوستان خويش آماده ساخته است ، براى مؤمن از نعمتهاى دنيا ، بهتر است و به نعمتهاى بىمنتها و پايدار دست مىيابد ، و چون دستيابى به نعمتهاى آخرت ، مستلزم نبودن ، زيان است ، زيبايى تشبيه ، اين شخص به قمارباز پيروز كه اميد سود ، بى غرامت و زيان را دارد كاملا روشن است .
فرض دوم يكى از دو نيكى محتمل است ، كه منظور از فرا خواندن حضرت حق شخص را فوت و مردن نباشد ، بلكه مقصود ، جاذبههاى خداوندى و الهامات ربّانى باشد كه او را به سمت زهد حقيقى مىكشاند ، و توجه او را از امور پست اين دنيا ، به مقصدى كه وعده آن را به پرهيزگاران داده است معطوف مىكند ، بدينسان كه درهاى روزى را به رويش ، بگشايد ، در كوتاهترين زمان ممكن ، مال و ثروت و فرزند با حفظ شرافت و آبرو و ديانت برايش فراهم آورد و به رستگارى بزرگش نايل كند ، و از كيفر دردناكش در امان دارد .
با توضيح فوق تشبيه جايگاه خود را يافته است . زيرا ، در نزد خردمند .
هر يك از دو فضيلت . از به گمراهى افتادن ناشى از حسد بردن به ديگران ، و عدم توجّه به خدا و آلوده ساختن . صحيفه نفس به پستيهاى اخلاقى از جمله حسد و مانند آن بهتر است .
با تشريح مطلب فوق اين فصل از سخن امام ( ع ) چنان كه مستلزم بازدارى و نهى از حسد ورزيدن ، و ديگر مفاسد اخلاقى است ، موجب ترغيب و امر به
[ 14 ]
شكيبايى بر مصيبت و بلاهاى رسيده از جانب خداوند . و انتظار رحمت حق را داشتن نيز هست .
در توضيح و تكميل مطلب قبل و بيان تشبيه كه : واگذار كننده رذايل اخلاقى و انتظار دارنده نيكى از خداوند رستگار است توجه بيشترى به پستى و ناچيزى امورى دادهاند كه ريشه تمام جنجالها و كشمكشهاى رذايل اخلاقى هستند ، كه بزرگترين و با اهميتترين آنها را ، در نزد مردم دو چيز دانسته و فرمودهاند : انّ المال و البنين حرث الدّنيا : « ثروت و فرزندان ، حاصل دنيايى انسانند » و اين دو ، بزرگترين اسباب اصلاح دنياى انسان و برترين زينتهاى موجودند . چنان كه خداوند متعال فرموده است : اَلْمالُ وَ البَنُون زينَةُ الحَياةِ الدّنيا وَ العَمَل الصّالِح حَرْثُ الآخِرَةِ [ 7 ] با اين بيان حق تعالى بر پستى و ناچيزى مال و فرزندان ، نسبت به كارهاى شايسته توجّه داده است بدين بيان كه مال و فرزندان مزرعه و محصول دنيايى و كار شايسته و نيك سرمايه ، آخرت است . از اين بيان يك قياس منطقى ، بدين سان به دست مىآيد كه « صغرا » يش مال و فرزندان محصول دنيايند كه در عبارت آمده است . « كبرا » ى آن بطور ضمنى و نهفته : محصول دنيايى در برابر محصول آخرت ناچيز است ، مىباشد . نتيجه اين مىشود كه در حقيقت مال و فرزندان نسبت به ثواب آخرت ناچيز و حقيرند توضيح برهان :
در مقدمه دوّم : و العمل الصالح حرث الآخرة ، ثابت شد كه محصول آخرت كارهاى شايستهاند بنابر اين مال و فرزندان نسبت به عمل نيك پست و بىمقدارند .
اثبات مقدمه اول بسيار واضح و روشن است ، زيرا مال و فرزندان براى غير دنيا مفيد نيستند اثبات مقدمه دوّم به دو طريق ممكن است :
[ 7 ] سوره كهف ( 18 ) آيه ( 46 ) : مال و فرزندان زيبايى زندگى دنيايند .
[ 15 ]
1 خداوند متعال فرموده است : و ما مَتاع الحَياةِ الدنيا في الآخرة اِلاّ قليلٌ [ 8 ] .
روشن است كه منظور از كلمه قليل در آيه كميّت و مقدار نيست ، بلكه پستى و بىارزشى آن نسبت به متاع و زيباييهاى آخرت است .
2 وجه دوّم آنكه محصول دنيايى از امور فانى شونده و از بين رونده است . و محصول آخرت از امور پايدار است ، و موجب سعادت ابدى مىشود .
امور فانى و از بين رونده نسبت به امور شايسته و پايدار ، بىارزش و بىمقدارند .
چنان كه فرموده پروردگار متعال گوياى اين حقيقت است : وَ الباقياتُ الصالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِكَ ثَواباً وَ خَيْرُ املاً [ 9 ] .
حضرت امير مؤمنان ( ع ) با توضيح اين مطلب شنوندگان را متوجه اين حقيقت كردهاند كه گاهى خداوند دنيا و آخرت را براى عدهاى فراهم آورده ، پس ،
توجّه و توكّل بر خداوند واجب است . بدين شرح كه چون جمع كردن ميان دنيا و آخرت و فراهم ساختن آن در سرشت هر عاقلى هست ، و فراهم شدن آن براى بندگانى ، كه بخواهد ، فقط از ناحيه خداوند نه غير او ميسور خواهد بود .
امام ( ع ) اين موضوع را بدين سبب بيان فرمودهاند تا جويندگان سعادت ،
تمام همّت خويش را در جهت فراهم آوردن دنيا و آخرت متوجه خداوند يعنى تقرّب به حضرت حق در آماده كردن اسباب آن ، بنمايند و از آنچه بيهوده است ،
همچون حسد و بدخواهى كنارهگيرى كنند .
سپس آن حضرت تاكيد اين حقيقت را در جذب نعمتهاى الهى ، پرهيز كردن از امورى كه خداوند ، مردم را نسبت به آنها از خود بر حذر داشته ، و فرمان به ترس حقيقى و خالى از عذر تراشى دانستهاند ، كه اين خود مستلزم ترك محرمات ،
و رعايت حدود و مرزهايى است ، كه انسان را به وارستگى حقيقى مىرساند . و اين
[ 8 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 38 ) : متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است .
[ 9 ] سوره كهف ( 18 ) آيه ( 46 ) : امور شايسته نزد پروردگارت از جهت پاداش و آرزو بهتر است .
[ 16 ]
موفقيّت را در سايه كار خدايى بدور از ريا و خودبينى امر فرمودهاند .
كار بدون ريا همان پرستش خالصانه و پاك براى خداست ، كه موجب رام ساختن نفس امّاره براى نفس مطمئنه است . در علم طريقت و سلوك ، به سوى خداوند متعال ، ثابت شده است كه ، وارستگى و پرستش ، چگونه انسان را به سعادت كامل و ابدى مىرساند .
در زمينه اين كه عمل ، بايد براى رضاى خدا باشد و نه غير ، آن حضرت مىفرمايند : فانّه من يعمل لغير اللّه يكله اللّه لمن عمل له . . .
« براستى آن كه براى غير خدا عمل كند ، خداوند پاداش كارش را به همان كسى كه به خاطر او كار كرده است ، محوّل مىكند . » بيان علت وجوب ترك ريا و خودخواهى در عمل : پس كسى كه عملى را به منظور ديدن مردم و بلند آوازه شدن در ميان خلق انجام دهد ، تا از ناحيه انسانها خواستههاى نفسانى خود مانند مال ، جاه و مقام و جز اينها از اهداف باطل و پست امور زودگذر زندگى دنيايى را ، ارضا كند ، هدف خدايى ندارد ، تا پاداش خدايى بگيرد .
قبلا روشن شد كه توجّه نفس به امور ياد شده به معناى دورى از رحمت حق و آماده نبودن براى دريافت نعمتهاى الهى بوده ، و از قبول بخشش حق در حجابى از خواستههاى خود ، فرو رفتن است .
با قبول اين حقيقت كه خداوند سببساز است . و تمام زنجيره ممكنات به وى پيوستگى دارد ، ناگزير ، همه امور از ناحيه خداوند متعال ، جارى و سارى مىگردد و اگر كارى براى غير خداوند صورت گيرد ، واگذارى پاداش از ناحيه حق تعالى به آن كه كار به نيّت او انجام شده است ، خواهد بود ، و اين موجب محروميت و زيان انجام دهندگان عمل مىشود . بنابر اين هركه جز براى خداوند كارى انجام دهد زيان كرده ، و هر كس جز بر خداوند توكل كند خسران برده است .
[ 17 ]
توضيح اين موضوع كه « هر كه براى خداوند كارى انجام دهد پاداشش با خدا و اگر براى غير خدا انجام دهد اجر و مزدش به غير واگذار مىشود » .
در فصلى كه حضرت از كسى كه قضاوت مسائل مردم را با نداشتن اهليت بپذيرد ، عيبجويى كرده است ، گذشت .
سخن امير المؤمنين ( ع ) درباره محصول دنيا و آخرت به اين جا كه مىرسد ، مىفرمايد : نسأل اللّه منازل الشّهداء و معايشة السّعداء و مرافقة الأنبياء :
« از خداوند ، مقام و منزلت شهدا ، زندگى با نيكان ، و دوستى انبيا را ،
مسألت مىكنم . » چون هدف امير مؤمنان ( ع ) كسب سعادت اخروى بوده ، از خداوند اين سه مرتبه والا را تقاضا كرده است . ضمنا شنوندگان را به پيروى از خود ، در طلب اين مراتب و عمل به آن علاقهمند مىسازد .
امام ( ع ) ، درخواست رسيدن به مراتب سه گانه فوق را ، از آسانترين آغاز ،
و به بلندترين مقام ختم كرده است . زيرا آن كس كه سرانجامش شهادت باشد سعادتمند خواهد بود . و نهايت درجه سعادت ، همجوارى و مصاحبت انبياست .
آرى از تربيت كننده لايق و مربّى شايستهاى همچون على ( ع ) جز اين انتظار نيست زيرا رسيدن به مرتبه عالى ( مرافقت انبيا ) جز با طىّ مراتب پايين مقدور نمىباشد .
سپس حضرت در ادامه بحث تربيتى خود خطاب به مردم مىفرمايد : ايّها النّاس . . . انّه لا يستغنى الرّجل :
« اى مردم . . . محققا انسان بىنياز نيست . » در فراز گذشته فقرا و مستمندان را از تعرّض به ثروتمندان و حسد بردن به آنان نهى فرموده است ، در اين بخش از گفتار ، روى سخن با اغنيا و متوجّه ساختن آنان به وظيفهشان در حق فقرا و خويشاوندان و اقربا و بطور كلى افراد جامعهشان مىباشد .
آنان را به عدالت و رعايت انصاف ، در زمينه امور مالى و هزينه زندگى
[ 18 ]
مستمندان فرمان مىدهد تا شيرازه كار از دو سوى محكم و استوار شود .
حضرت على ( ع ) ثروتمندان را از دو نظر بر توجّه به فقرا و مستمندان و ترجيح بذل مال بر جمع و كنز آن تشويق فرمودهاند به ترتيب ذيل :
1 اوّل آن كه اغنيا از فقرا و مستمندان بىنياز نيستند ، هر چند از لحاظ مالى ، بىنياز باشند . زيرا ثروتمند ، بداشتن مال و منال ، از مددكار مستغنى نيست يارانى را مىطلبند كه ، با دست توانمندشان ، هجوم دشمنان را دفع كنند و با زبان گويايشان جلو بدگويى عيبجويان را ببندند . روشن است كه حاجتمندترين افراد به داشتن يار و مددكار و پشتيبان ، ثروتمندترين افرادند . اين حقيقت را درباره پادشاهان و امثال آنها ، صاحبان مال و مكنت ببينيد .
سزاوارترين افراد ، كه هيچ كس از داشتن آنها و همراهىشان بىنياز نيست ،
فاميل و نزديكان انسانند ، زيرا اقربا و خويشان به لحاظ عاطفى از همه مهربانترند ، و بيش از هر كس مدافع و جانبدار شخص مىباشند . نزديكان ، در پريشانى خاطر و پراكندگى احوال ، او را مدد مىكنند و اگر گرفتارى همچون فقر و بىچيزى و مانند آن به انسان ، روى آورد ، مهربانى و كمك مىكنند . البتّه ،
قرابت و خويشاوندى ، اين شفقت و مهربانى را ايجاب مىكند .
2 سبب دوّم ، توجّه دادن اغنيا و آگاه كردن آنان به فايده يكى از دو امر است : گردآورى مال و منال يا در راه خدا انفاق كردن آن كدام برتر و بهتر است ؟
سخن حضرت اين است و لسان الصّدق يجعله اللّه للمرء : « زبان راستگويى كه خداوند براى انسان قرار مىدهد . . . » منظور از « لسان الصدق » نام و آوازه و حسن شهرت در ميان مردم است ، كه نتيجه بذل مال و انفاق در راه خداست . اما فايده جمعآورى مال و نبخشيدن آن ، ميراث گذارى براى ديگران است . با توجّه به اين دو نتيجه ، فايده برترى بخشش ، بر جمعآورى و كنز آن روشن مىشود .
امير مؤمنان ( ع ) هر چند مردم را بدين دليل كه بذل مال موجب حسن شهرت
[ 19 ]
و نام نيك ، در ميان جامعه مىشود ، ترغيب به بخشش فرمودهاند ، اما مقصود آن حضرت ، از انگيزش ، جز خير و نيكى براى فقرا ، و استوارى دوستى در ميان آنان و تربيت ثروتمندان ، و در روى گرداندن از جمع مال به بذل و انفاق و بركنارى از دوستى و جمع مال و ثروت ، چيز ديگرى نيست زيرا در عرف مردم حسن شهرت و آوازه بلند ، در بذل مال از نتايج حقيقى آن ، يعنى كسب مراتب و درجات عالى آخرت كه مورد نظر آن حضرت است رغبت انگيزتر و در نفوس مؤثّرتر است . هرگاه باب بذل و بخشش باز شود و نفوس انسانى بر كار خير تمرينى را آغاز كند ، نهايتا درخواهد يافت ، كه بهترين هدفى كه مال براى آن بايد صرف شود همان هدفى است كه شارع مقدس تعيين و ترغيب كرده است .
بخشش و انفاق ، طبق قصد شارع نتايج مهمّى را به بار مىآورد ، از جمله :
1 دوستى با فقرا را ، كه نظام بخشيدن به خيرخواهى است ، استوار مىدارد . 2 وحدت اجتماعى را بخصوص ميان خويشان و اقربا برقرار مىسازد زيرا برقرارى دوستى و اتحاد در يك نظام اجتماعى متعادل از واجبات است و به مصلحت دنيا و آخرت انسان است . بدين استدلال ، وقتى كه انسان از فاميل و دوستان در زندگى بىنياز نباشد ، گرامى داشتن و نواختن آنان با بذل مال بهترين وسيله نفع بردن از آنها ، در مقابل جانبدارى و حمايتى است كه اقربا و خويشان از انسان به عمل مىآورند . پس شايسته است ، كه مراعات حال آنها را واجب دانست و به مختصرى از مازاد مال ، كه گسيختگى زندگيشان را سامان مىبخشد ، گرامىشان داشت .
نتيجه بحث :
فكر اين موضوع كه فايده جمع مال به ارث گذاشتن است و بس ، و اين بىحاصلى براى انسان موجب ، برهم زدن شاديهاى زندگى است ، كفايت مىكند كه انگيزه خوبى براى بخشش و دست كشيدن از محبت و جمعآورى مال باشد
[ 20 ]
البته براى كسى كه ، با ديده بصيرت ، به عاقبت امر بنگرد موفقيت جز از ناحيه خداوند ميسور نيست . و منها أَلاَ لاَ يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ اَلْقَرَابَةِ يَرَى بِهَا اَلْخَصَاصَةَ أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لاَ يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَ لاَ يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ اَلْمَوَدَّةَ عدول : انحراف خصاصه : فقر و نياز حاشية الرجل : دوروبريها ، اطرافيان ،
خدمتگزاران ، پيروان ، آنها كه در خانواده جنبه اصالت ندارند . « آگاه باشيد ، هرگاه فردى از شما خويشاوندان خود را در تنگدستى و بيچارگى ببيند ، نبايد از آنها روى برگرداند و مالى را كه چه ببخشد يا نگهدارد ، تأثير چندانى در حال انفاق كننده ندارد از آنان دريغ دارد .
كسى كه دست احسان و كمكش را بر خويشان و اقربا ببندد ، در حقيقت يك دست احسان كننده را باز داشته و در عوض دستهاى بسيارى را از كمكرسانى به خود بسته است .
هر كه با اقوام و اطرافيان خود به لطف و نرمى رفتار كند براى هميشه محبت خويشاوندان را نسبت به خود جلب كرده است . » سيّد رضى ( ره ) درباره بعضى از لغات خطبه و فصاحت و بلاغت بخش دوّم خطبه فرمودهاند :
« غفيرة » : در اين خطبه به معنى زيادى و فراوانى است . از سخن عرب كه به جمع كثير جمّ غفير ، و جماء غفير مىگويند گرفته شده است .
[ 21 ]
« عفوة » : من اهل و مال : به معنى منتخب و برگزيدهاى از ميان خانواده و مال نيز روايت شده است . عرب به خلاصه و برگزيده شيء عفوة مىگويد وقتى گفته شود : اكلت عفوة الطعام يعنى دستچين غذا ، خوب و نابش را خوردم .
شريف رضى درباره فصاحت كلام حضرت مىگويد :
عجب معناى بلند و تعجّب انگيزى را با جمله : و من يقبض عن عشيرته الخ اراده فرمودهاند ، زيرا آن كه خير و نيكى را از خويشانش ، دريغ مىدارد ،
در حقيقت يك دست است كه بخشش را از آنها دريغ داشته است ، ولى وقتى به يارى آنان احتياج پيدا كند و به كمك آنها نياز شديد داشته باشد ، گروه زيادى از يارى دادن به او باز مىايستند و از فريادرسى او خوددارى مىكنند . در نتيجه از يارى دستهاى زيادى محروم شده ، و از قيام و اقدام قدمهاى استوار گروه زيادى بىبهره مانده است . بخش دوم خطبه با اين جمله آغاز مىشود : الا لا يعدلن عن القرابة : « آگاه باشيد از خويشان فقير و بىچيز كنارهگيرى نكنيد » . شارح بدوا بعضى لغات و حالات را توضيح مىدهد : فعل يراى از نظر اعراب ، در محل نصب است ، چون حال است براى فاعل « يعدلن » فعل ان يسدّها از نظر اعراب در محل جرّ است ، زيرا بدل از عن القرابة است با توضيح معانى و حالات بعضى از لغات :
مقصود حضرت از بخش پايانى خطبه ، تأييد و تأكيد بر مطالبى است كه قبلا به منظور تشويق و تحريص به بذل مال و انفاق به مستمندان بخصوص اقربا و خويشان متذكر شدند و اگر بخش دوّم را به طريقى به بخش اول خطبه ربط دهيم ، بخش آخر خطبه بمنزله نتيجه بيان حضرت خواهد بود .
حاصل فرمايش آن بزرگوار از جمله الا لا يعدلن . . . تا ايد كثيرة ، نهى از خرجهاى خدا ناپسندانه است .
حضرت ، فعل ان يسدّها را كه در معنى حقيقى بازداشتن جسمى از جسمى به صورت حسّى به كار مىرود ، در بازداشتن و ممنوعيّت معقول ، كه
[ 22 ]
جلوگيرى از تزلزل و از هم گسيختگى زندگى انسانى باشد ، بطور كنايه استعارى ،
به كار بردهاند .
با توضيحى كه داده شد ، مضمون بيان آن بزرگوار اين است كه انسان نبايد از اقربا ، و خويشانى كه در وضع زندگيشان ، آشفتگى مىبيند فاصله بگيرد و از ترميم اختلالات و از هم پاشيدگى وضع آنها ، بوسيله مازاد مالى ، كه زيادى و نقصانش در حال انفاق كننده تأثيرى ندارد ، خوددارى كند .
بعضى ظاهر كلام حضرت « لا يزيده . . . » را در نظر گرفته و به صورت اشكال مطرح كردهاند كه : مال هر چند اندك باشد ، وقتى بديگر اموال اضافه شود و انفاق نگردد ، مال انسانى را فزونى مىبخشد ، و اگر با انفاق نقصان يابد مال انسانى را كم مىگرداند . چگونه فرمودهاند : لا يزيده ان امسكه « اگر نبخشد مال را زياد نمىكند » . و لا ينقصه ان اهلكه : « و اگر ببخشد چيزى را كم نمىگرداند . » اين اشكال به دو طريق قابل پاسخگوئى است :
اول آن كه محتمل است ، حضرت زيادى و نقصان را ، بطور مطلق در مال نسبت به خود مال اراده نفرموده باشند ، بدين شرح كه ضمير يزيده و ينقصه به شخص انفاق كننده برگردد ، نه بمال و ثروت ، بدين معنى كه امساك يا بخشش ، زيادى و نقصانى در شخص پديد نمىآورد . اين فزونى و يا كمبود جزئى ، تأثير چندانى به حال انفاق كننده ندارد زيرا مقدار اضافيى كه در مال انسان باشد ، به اندازهاى كه بتوان بر حسب شريعت ، ضرورتش را تحمّل كرد ، بهبود بخشى حال انسان معتبر نيست و كمبود اين مقدار هم ، در آشفتگى و فساد حال انسان بىتأثير است .
با اين وصف اگر مازاد مال را نگهدارد ، تغيير محسوسى در وضعش پديد نمىآيد ، و اگر ببخشد ، چيزى كم نمىشود . در همين زمينه است كه انسان به عنوان نصيحت و اندرز ، به شخصى كه كارى را بر خود سخت مىگيرد ، و لازم است كه پند دهنده آن را سهل و آسان جلوه دهد مىگويد :
[ 23 ]
اين كارى است ، كه اگر ترك كنى ، ضررى ندارد ، و اگر انجام دهى ،
سودى عايدت نمىكند ، يعنى در صلاح حال تو چندان تاثيرى ندارد .
جواب دوم : محتمل است كه منظور حضرت از زيادى و نقصان ، اجر و پاداش اخروى و مدح و ستايش دنيوى باشد يعنى انفاق نكردن مال و نگهدارى آن شايستگى انسان را ، در نزد خداوند فزون نمىگرداند ولى در نزد مردم ، موجب فساد حال شخصى مىشود .
امّا در نزد خداوند ، خوددارى از بخشش مازاد مال ، به بندگان خداوند كه شديدا بدان نياز دارند در آخرت ، موجب بدبختى بزرگ و عذاب دردناك مىگردد .
به دليل فرموده حق تعالى كه : « . . . وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِى سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرَهُمْ بِعَذابٍ أَليم . » [ 10 ] اما در نزد مردم نيز موجب فساد حال مىگردد در اين باره كافى است كه پيرامون گفتههاى مردم در بدگوئى از بخل و بخل كنندگان مطالعه كرد تا اين حقيقت را دريافت . از طرفى بخشش و انفاق مال به مستمندان هم سبب نقصان نمىشود .
امّا در نزد خداوند ، به دليل وعدههائى ، كه به انفاق كنندگان در راه خود ، از پاداشهايى خوب و ثوابهاى بزرگ داده و فرموده است : اَلَّذينَ يُنفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يَتَّبِعُونَ ما اَنْفَقُوا مَنّاً وَ لا اَذىً . . . [ 11 ] .
در نزد مردم نيز انفاق نقصانآور نيست زيرا ، همگان بر ستايش بخشندگان و صاحبان جود و انفاق ، نظر داشته و كتابهاى نظم و نثر ، انباشته از مدح و
[ 10 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 34 ) : كسانى كه طلا و نقره را ذخيره مىكنند و در راه خدا انفاق نمىكنند آنان را به عذاب دردناك بشارت بده .
[ 11 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 264 ) : كسانى كه اموالشان را بىمنت و آزار در راه خدا انفاق مىكنند پاداششان با خداست .
[ 24 ]
ستايش آنان است .
درباره سخن حضرت : و من يقبض يده عن عشيرته توضيح و شرح همان است كه سيد رضى بيان كرده است ، و آن عبارت از اين بود كه شخص هرگاه خير و نيكى را از بستگانش دريغ كند ، در حقيقت دست واحدى نفع و خير را از آنان باز داشته ، و هرگاه همين شخص نيازمند يارى اقربا و خويشانش باشد ، از يارى و كمك به او سرباز مىزنند . پس در واقع از خود يارى دهى ، دستهاى فراوانى را منع كرده است . شرح سيد رضى ( ره ) پيرامون اين جمله هر چند جالب و خوب است ، ولى نياز به تكميل و توضيح بيشترى دارد كه جنبه استدلالى پيدا كند . و بيان استدلال بدين شرح است :
وقتى انسان ، نفع و سودش ، با دستهاى زياد ، كاملتر از نفعى كه در خوددارى از انفاق و بخشش بديگران مىبرد بيشتر باشد ، واجب است كه با اعطا و بخشش به وسيله دست واحد ( دست انفاق كننده ) از منافع دستهاى زيادى دستهاى انفاق شده ، مورد انفاق بهرهمند شود در غير اين صورت ، با خوددارى از نفع مختصرى كه با دست واحدى انجام گرفته ، موجب خوددارى ، دستهاى زيادى از نفعرسانى به خود شده ، سود بزرگى را بر خويشتن تباه ساخته است . بنابر اين توجّه ،
به سود اندك و آنى ، سبب از بين رفتن منفعت بزرگترى شده است . اين امر ، نقض غرض و نادانى و ناآگاهى است . در تكميل مطلب فوق حضرت مىفرمايد : . . . و من تلن حاشيته من قومه المودّة : « آن كه برخوردش را ، با اطرافيانش ، سهل و آسان كند ،
دوستى خويشان و نزديكانش را استمرار بخشيده است . » اين جمله حضرت در تكميل تربيت ثروتمندان ، بيان شده كه سود خوش برخوردى و ملاطفت به اغنيا برمىگردد و رشته مصلحت در جهان از فروتنى و خوش برخوردى با مردمان ،
نظام مىيابد . حضرت با بيان نتيجهاى كه براى هر خردمندى مطلوب است ،
ثروتمندان را به تواضع واداشتهاند ، كه عبارت از استمرار دوستى و محبّت با مردم
[ 25 ]
است . فروتنى و خوش برخوردى ، به نفع خود اغنياست و سبب مىشود كه ،
مستمندان نسبت به آنها احساس نفرت نكنند ، اين نتيجه و ثمره همان مصلحتى است ، كه ثروتمندان جوياى آن هستند .
خداوند متعال با همين طريقه و روش پيامبرش ( ص ) را تربيت فرموده است ، آنجا كه دستور مىدهد :
وِ احْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنين [ 12 ] به حقيقت روشن است ، كه رمز اين دستور ، ايجاد مهربانى و محبّت ،
در ميان مسلمانان و احساس آرامش ، در كنار رسول خدا ( ص ) است و با اين طرز رفتار ، سخن آن حضرت را پذيرفته ، و با اعتماد به كلامش ، اطرافش را مىگيرند .
پر واضح است كه هيچ يك از اين فوايد ، در زمينه بدخلقى و خود بزرگ بينى حاصل نمىشود چنان كه خداوند مىفرمايد : . . . وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ القَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الأَمْر . . . [ 13 ] توضيح مطلب فوق پيرامون تربيت ثروتمندان ، بدين سبب بود كه منظور از حاشيته خطاب به اغنيا باشد . اما اگر مقصود از لفظ « حاشيته » در كلام حضرت ،
خدمتگزاران و پيروان باشند ، سخن حضرت ، به طريق ديگر جنبه تربيتى و فروتنى براى آنان را دارد ، به شرح ذيل :
قاعدة ، خدمتكاران و اطرافيان ، حافظ آبروى انسانند ، و درجه خردمندى شخص را تعيين مىكنند . مديريّت ، حسن تدبير ، مصلحت و شايستگى انسان ،
به ميزان سختگيرى و درشتخويى ، و يا نرمخويى و فروتنى خدمتكاران او نسبت به مراجعه كنندگان و مردم بستگى دارد و موجب نزديكى ، يا دورى ، خشم يا
[ 12 ] شعراء ( 26 ) آيه ( 215 ) : بال محبتت را براى پيروان مؤمنت بگستران .
[ 13 ] آل عمران ( 3 ) آيه ( 153 ) : اگر درشتخو و سختدل بودى از اطرافت پراكنده مىشوند براى آنان آمرزش بخواه .
[ 26 ]
محبّت ، انس يا كدورت انسانها مىشود . حكيمى در اين باره گفته است :
خدمتكاران و اطرافيان به منزله اعضاى بدن هستند . دربان شخص آبروى او ،
نويسندهاش دل او ، فرستادهاش زبان او خدمتگزارش دست و پا و چشم اوست .
چنان كه هر يك از اعضا لازم است به وظيفه خود بدرستى عمل كنند ، تا كارها به سامان برسد ، جانشينان اين اعضا نيز لازم است كه بدرستى عمل كنند همچنان كه خردمندان ، به ترك وظيفه درست هر يك از اعضاء انسان را ملامت مىكنند با عدم انجام وظيفه صحيح اين افراد نيز انسان را ملامت مىنمايند .
همچنان كه دوستى انسانها با فروتنى و خوش برخوردى خود انسان ادامه مىيابد ، خدمتگزاران نيز با رعايت آداب و رسوم نيك مورد قبول جامعه ، موجب ادامه محبت مىشوند .
از با اهميتترين و سودمندترين خصلتها ، خوش برخوردى ، و ترك تكبّر نفرتزا مىباشد . قضاوت مردم ، بر پايه خوبيها و بديهايى كه خدمتگزاران شخص دارند ،
قرار دارد . هر چند قضاوت صحيح در اين باره اين است كه بگوييم اكثرا چنين است .
توفيق فقط از جانب خداوند است .