متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
169
سخنى از آن حضرت ( ع )
روى سخن با يكى از عربهاست ، هنگامى كه ، امام ( ع ) به بصره نزديك شد ، مردم بصره ،
عربى را نزد او فرستادند تا حقيقت حالش را با اصحاب جمل معلوم دارد ، مگر شبهه از دلشان برود . على ( ع ) حقيقت كار خود را با آن مردم آنچنان بيان كرد كه آن مرد دريافت كه حق با اوست . پس ، على ( ع ) او را گفت : بيعت كن . آن مرد گفت كه من فرستاده قومى هستم ، كارى نخواهم كرد تا نزد آنان بازگردم . على ( ع ) او را گفت :
اگر كسانى كه تو را به اينجا فرستادهاند ، تو را به عنوان پيشرو بفرستند تا جايى را كه باران باريده پيدا كنى و برگردى و آنان را از گياه و آب خبر دهى اگر با تو مخالفت ورزيدند و به سرزمينهاى خشك و بىگياه روى نهادند ، تو چه خواهى كرد ؟
گفت : رهاشان مىكنم كه بروند و خود به آنجا مىروم كه گياه و آب يافتهام امام ( ع ) فرمود :
پس دستت را پيش بياور .
آن مرد گفت : به خدا سوگند هنگامى كه حجت بر من تمام شد ، نتوانستم از بيعت سرپيچى كنم . با او بيعت كردم . [ اين مرد را كليب جرمى مىگفتند . ]