نعت فاعلی از حیرت . سرگردان . سرگشته . متحیر. حیران . مرد سرگشته که بیرون شدکار نداند.
جای گرد آمدن آب . لاغر. نزار. مغاکی که در آن آب باران گرد آید در دشت و جز آن . جای پست . حَیر. بستان . ج ، حوران ، حیران . چربش گوشت . پیه . چربو. (اِخ ) کربلا، یا موضعی به کربلا در ساحل نهر حسینی ، شعبه فرات که روضه حسین بن علی علیهماالسلام بدانجاست . (ص ) حائرٌ بائرٌ; از اتباع است ; ای هالک ٌ کاسد.