جستجو
کد : DK-70440     

حائر


نعت فاعلی از حیرت . سرگردان . سرگشته . متحیر. حیران . مرد سرگشته که بیرون شدکار نداند.
  • جای گرد آمدن آب .
  • لاغر. نزار.
  • مغاکی که در آن آب باران گرد آید در دشت و جز آن .
  • جای پست . حَیر.
  • بستان . ج ، حوران ، حیران .
  • چربش گوشت . پیه . چربو.
  • (اِخ ) کربلا، یا موضعی به کربلا در ساحل نهر حسینی ، شعبه فرات که روضه حسین بن علی علیهماالسلام بدانجاست .
  • (ص ) حائرٌ بائرٌ; از اتباع است ; ای هالک ٌ کاسد.