متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 197 )
113 از گفتارهاى آن حضرت
سپاس خداى را سزا است كه حمد و شكر را ، پيوند تسلسل رقم زده است . او را در نوشيدن هر آن چه از دست او است بى هيچ تفاوتى ميان پيالهى دهشها و جامهاى بلايش سپاسگزاريم ، و هم از او ، در جهاد با نفسهامان كه در راه فرمان به كندى و در نافرمانى به شتاب زدگى دچاراند كمك مىخواهيم ، و در پيشگاهش از گناهانى آمرزش مىطلبيم كه دانشش فراشان گرفته ، در كتابش آمار دقيقشان نگاشته است . دانشى كه كمترين نارسايى ندارد ، و كتابى كه هيچش فرو گذارى نباشد ، و چنان باورش داريم كه گويى غيب را همه سويه تجربه كردهايم و بر وعدههايش وقوف كامل يافتهايم ، باورى كه با ناب بودنش شرك را ، و با يقينش شك را بزداييم ، و با تمامى وجودمان اين حقيقت را گواهيم كه مورد پرستش به حقى جز آن معبود يكتاى بىهمتا نباشد ، و محمد كه درود خدا بر او و خاندانش باد بنده و هم فرستادهى او باشد ، دو شهادتى كه گفتار را در سطح برين قرار مىدهند و عمل را بالا مىبرند ، با اين دو ، هيچ كفهاى را سبكى ، و بى اين دو ، كفهاى را هيچ سنگينى نيست .
( 198 ) اى بندگان خدا ، من شما را به تقواى الهى توصيه مىكنم كه راه انسان را هم توشه است و هم دژ توشهاى رسا و دژى كارساز پر طنينترين دعوتگر به سويش فرا خوانده است و پذيراى اين دعوت ، بهترين قلبها است ، چنين است كه دعوتگرش ، پيام خويش را در گوشها فرو مىخواند و نيوشندهى اين پيام به كاميابى
[ 132 ]
مىرسد .
اى بندگان خدا ، بىگمان تقواى الهى ، اولياى او را از نبايستهها باز مىدارد ، و چنان قلبهاشان را از بيم مىآكند كه شبهاشان با بىخوابى و روزهاشان با تشنگى سپرى مىشود ، چنين است كه رنج را به جاى آسايش و تشنگى را به جاى سيرابى برگزيدهاند ، و با نزديك شمردن گاه فرا رسيدن اجل ، در كار و تلاش پيشدستى مىكنند ، و با تكذيب آرزو ، اجل را پيش چشم دارند . آرى ، دنيا سراى نيستى و رنج و دگرگونيها و عبرتها است . نمودى از نيستى دنيا اين كه روزگار تيرش را به چلهى كمان نهاده ، نه پيكانهايش را خطايى و نه زخمهايش را درمانى باشد ، همواره زندهها را با تير مرگ و تندرستها را با تير بيمارى و آسودگان را با تير رنج هدف مىگيرد .
شكمبارهاى است سيرى ناپذير و سيرابى ناشناس از رنجهاى آشكارش اين كه آن چه انسان مىاندوزد ، خود نمىخورد ، و آن چه مىسازد ، خود در آن جاى خوش نمىكند و سپس به سوى خداى متعال از اين جهان بيرون مىشود ، بى آن كه مالى را به دوش كشد يا ساختمانى را منتقل سازد . و نمونهى دگرگونيهاى دنيا اين كه فرد مورد ترحم ناگهان مورد غبطهى ديگران قرار مىگيرد . يا فرد مورد غبطهى ديروز ، مورد ترحم . اين نيست جز از كاميابيهايى كه ناپايدارند و پريشانيهايى كه ناگهان مىبارند ، و از عبرتهاى دنيا اين كه مرد ، همان گاه كه پس از چندى تلاش و انتظار كه مىرود به آرزويش دست يابد ، ناگهان حضور اجلش رشتهى آرزو را مىبرد . پس ، نه دست يافتن به آرزو را مىتواند و نه وا نهادن آرزو شده را .
آرى ، سبحان الله شادى دنيا چه پر فريب ، سيرابى آن چه تشنگىزا و سايهاش چه سوزان است ؟ نه مىتوان در برابر رويدادهاى نيامدهاش به دفاع برخاست ، و نه بازگشت گذشتههايش را مىتوان اميدى داشت . و شگفتا كه چه نزديك است هر زندهاى به مردگان ، كه در روند زندگى به آنان مىپيوندند ، و چه دوراند مردگان به افراد زنده ، كه يكسره از آنان بريدهاند .
( 199 ) بىگمان ، بدتر از بدى كيفر آن ، و بهتر از نيكى پاداش آن است ، كه هر چيز دنيا آوازهاش ، بزرگتر از عينيت آن است ، در حالى كه آخرت چنان است كه عينيت همه چيز آن از آوازهاش بزرگتر است . پس ، از عينيتها به آوازهى آن بسنده كنيد ، و از جهان غيب به خبرهايش . و نيز بدانيد كه اگر چيزى از دنياى شما كاسته شود و به آخرتتان افزوده گردد ، به از آن است كه از آخرت شما كاسته شود و بر دنياتان افزوده شود ، كه بسياراند كسانى كه در كاستى سود بردهاند و فراواناند آنان كه در عين فزونى زيان ديدهاند .
بىشك دامنهى بايد و بايستهها ، از نبايد و نبايستهها گستردهتر است . پس تنگناى ناچيز حرامها را ، در مقابل فراخناى فراوان حلالها ، وانهيد ، كه روزىتان
[ 133 ]
تضمين شده است ، و آن چه بدان فرمان يافتهايد ، عمل است . پس هرگز مباد كه در طلب ، روزى تضمين شده را نسبت به وظيفهى واجب اولويت دهيد هر چند كه اين واقعيتى است كه شك شما را عارض شده ، در باورهاتان نفوذ كرده است ، تا آنجا كه گويى ، آن چه تكليف شده است ، كسب روزى و آن چه تضمين شده است ، مسئوليتها است پس فرصت عمل را دريابيد و از فرا رسيدن ناگهانى اجل بهراسيد ، كه همواره به بازگشت روزى جاى اميدوارى باشد و به بازگشت عمر اميدى نباشد . آرى ، روزى از دست رفته را مىتوان اميد داشت كه به فردا فزونى يابد ، ولى عمرى را كه ديروز از دست رفته است ، ديگر هيچ اميد بازگشتى نباشد . به چيزهايى بايد اميد بست كه در راه است و از آن چه گذشته ، بايد نوميد بود .
پس « از خدا چنان كه فراخور او است پروا كنيد و بكوشيد كه جز در موضع اسلام نميريد » . ( قرآن كريم ، سورهى 3 ، آيهى 102 )