متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 192 )
110 گفتارى ديگر
اما بعد ، من به تاكيد از دنيا هشدارتان مىدهم كه آن را شيرينى و خرمى ويژهاى است . در لابهلاى شهوتهاى گوناگون پيچيده شده باشد ، و با عرضهى ارزشهاى زودگذر ابراز دوستى مىكند . با كالايى ، بس اندك ، دل مىربايد ، آرزوها را زيور خود ساخته ، با فريب چهره مىآرايد . نه شادى آن را تداومى و نه از فاجعههايش جاى امنيتى است . فريبا و پر آزار ، زوال پذير و ناپايدار ، پايانپذير و مرگبار ،
و شكمبارهاى تبهكار است آن جا كه در اوج انطباق و هماهنگى با آرزوى وابستگان و شيفتگان به خود باشد ، از آن چه خداى متعالى و سبحان در بارهى آن گفته است ، فراتر نباشد : « چونان آبى كه از آسمانش فرو فرستاديم پس با گياه زمين در آميخت و به صورت برگهاى خشكى در آمد كه باد و طوفان آن را به هر سو مىپراكند و خداوند بر همه چيز توانا باشد » . ( قرآن كريم ، سورهى 18 ، آيهى 45 ) هيچ كس از آن در سرور و شادى نبود و لبانى خندان نداشت ، مگر كه اندكى پس از آن چشمانى گريان داشت ،
هرگز با چهرهى خوشيهايش به كسى روى نياورد مگر آن كه بىدرنگ روى گردانيد و آزارها رسانيد . شبنمى از رفاه بر بوستانى ننشانيد ، جز آن كه بىدرنگ ، بارانى تند از گرفتارى و رنج بر آن جا بباريد . و اين از دنيا طبيعى است كه بامدادان ياور انسان باشد
[ 128 ]
و شامگاهان چهرهاى ناشناس بنمايد ، و اگر يك رويهاش گوارا و شيرين بنمايد ، ديگر رويهاش تلخ و هلاكت آور باشد . هيچ كس از فراوانى آن كامى نگرفت ، جز آن كه رنجى از مصيبتهاى آن را پيوستار يافت ، و نشد كه كسى شام را در آغوش امنيتى باشد ،
مگر آن كه بامدادان با تك پرهاى ترس برخورد كند . دنيا نيرنگ باز پرفريبى باشد كه هر آن چه در آن است جز فريب نباشد ، خود فانى است و تمامى آن چه در آن است نيز محكوم به نيستى است . در هيچ اندوختهاى از اندوختههايش خيرى نيست ، مگر تقوا .
هر كس كمتر از آن داشته باشد ، زمينههاى امنيت بيشترى را بهره يابد ، و هر كس بيشتر داشته باشد ، گرفتار عوامل وحشت بيشترى مىگردد ، بگذريم كه به زودى همه چيز از دستش مىرود . اى بسا كسانى كه به آن تكيه كردند و ناگهان آنان را طعم فاجعه چشاند ، و بسا افرادى كه به آن اعتماد نمودند و به بستر خونشان نشاند ، و بسا صاحبان شكوه كه آنها را به پستى افكند و متكبرانى كه زبون و خوارشان ساخت . قدرت آن ،
دست به دست مىشود و عيش و نوش آن ، تيره و آلوده باشد . گواراى آن نيز شور و شيرينى آن نيز تلخ و غذايش جملگى زهر كشنده است و اسباب آن تمامى پوسيده .
پديدههاى زندهى آن در معرض مرگ باشند ، و تندرستان همگى دستخوش بيمارى هستند . پادشاهى آن از دست رفته است ، و قدرتهاى شكست ناپذيرش شكست يافته ،
امكانات انباشتهاش نكبت آلود و پناهندهى آن چپاول زده .
( 193 ) نه آيا كه شما امروز در جايگاه نياكانتان هستيد ، كه عمرشان درازتر آثارشان ماندگارتر و آرزوهاشان دورتر بود ، ساز و برگ بسيار تدارك ديدند و لشكر انبوه فراهم كردند ؟ چه سان به بردگى دنيا تن دادند و آن را چه گونه بر همه چيز برگزيدند و سپس از آن كوچيدند ، بدون توشهاى رساننده و مركبى راهبر آيا هيچ شنيدهايد كه دنيا پيش مرگشان شده باشد ، كمكى ارزانيشان داشته ، يا دست كم با آنان به نيكى سر كرده باشد ؟ هرگز بلكه آنان را به دشنهى سختيها پوست دريد ، و با رنجهاى كوبنده به زبونى كشيد و بينىشان را به خاك مذلت ماليد و سپس لگد كوبشان نمود و پيش آمدهاى سخت روزگار را بر اين همه افزود . آرى ، شما ديدهايد كه دنيا به همان كسان كه به آن بسيار نزديك شدند ، بر همه چيزش برگزيدند و گرايش به خلود و ماندگارى در آن داشتند ، در آن لحظات حساس مرگ كه براى جدايى هميشگى از آن كوچ مىكردند ، چهرهاى ناشناس نشان داد آيا جز گرسنگى توشهاى همراه آنان ساخت ، جز در تنگناى گور جايشان داد و جز ظلمات قبر نورى ارزانيشان داشت و جز پشيمانى كسى و چيزى را بدرقهشان فرستاد ؟ آيا چنين بىوفايى را برمىگزينيد ، يا به آن اعتماد مىكنيد ، يا بر آن حرص مىورزيد ؟ پس بد سرايى است دنيا براى كسى كه به آن بدبين نباشد و در آن همواره احساس ترس و نگرانى نكند
[ 129 ]
پس بدانيد كه مىدانيد كه همگى شما ناگزير دنيا را وا مىنهيد و از آن رخت بر مىبنديد ، پس بكوشيد كه ، در آن ، از سرنوشت كسانى پند گيريد كه گفتند : « چه كسى نيرويش از ما سختتر است ؟ » آنان به سوى گورهاشان برده شدند ، بى آن كه سواركاران خوانده شوند و در قبرها فرود آمدند ، بى آن كه مهمان ناميده شوند . برايشان از سطح زمين ، قبرها ، از خاك كفنها و از استخوان پوسيدهى مردگان ، همسايگان معين گرديد . بدين سان آنان همسايگانى هستند كه به هيچ دعوتگرى پاسخ نمىدهند ، از هيچ ستمى توان دفاع ندارند و به گريه و زارىها بى تفاوتاند . اگر آسمان بر آنان ببارد ، شاد نشوند و اگر به قحطى و خشكسالى دچار آيند ، افسرده و نوميد نگردند ، در عين اجتماع تنهايند و در عين همسايگى از يك ديگر دوراند ، با آن كه فاصلهاى از هم ندارند به ديدار همديگر نمىروند ، و در حالى كه به هم بسيار نزديكاند ، احساس نزديكى ندارند . بردبارانى هستند كه زمينهى كين توزيشان نيست ، و نادانانى كه دشمنى در آنان فانى است . نه از يورش آنان جاى نگرانى باشد و نه كسى تواند به دفاعشان اميد بندد . گردهى زمين را وا نهادند و در دل آن خفتند ، فراخى را با تنگنا سودا كردند ، غربت را به جاى خانواده گزيدند و تاريكى را به جاى روشنى گرفتند ، و درست آن سان كه از خاك بر آمدند ، ديگر بار در خاك شدند . پاى برهنه و عريان ،
كوچيدند با كولهبار اعمال خويش از اين جا به سوى زندگى جاويدان ، بدان سان كه فرمايد خداى سبحان : « بدان گونه كه آغاز آفرينش را پديد آورديم ، آن را عودت خواهيم داد ، اين وعدهاى است بر عهدهى ما و مائيم بىشك انجام دهندگان » . ( قرآن كريم ، سورهى 21 ، آيهى 104 )