چابک پای
تیزپا و تندرو.
چالاک و ماهر در رقص:
با همه نیکویی سرود سرای
رودسازی به رقص چابک پای .
نظامی (هفت پیکر).
چابک نفسی
شتاب . سرعت . تندروی . چابک سخنی:
ذوق چابک نفسی ناله ربایان دارند
هر کجا درد بدر تاخت عنان گیر شدیم .
ظهوری (از آنندراج ).
چابک خیزی
تندی . تیزی . عمل اشخاصی که سبک خیزند:
دست حفظت بهر چابک خیزی و بربستگی
بر میان شعله بربندد نطاق از برگ کاه .
عرفی (از بهار عجم ).
چائی جان
محلی در راه رامسر به رشت . رجوع به چایجان شود.
چابکدست
تیزدست . ماهر. جلدکار. باوقوف . شتابکار: رجل دمشق الیدین ; مرد شتابکار چابکدست . مدره ; چرب زبان و چابک دست وقت خصومت و کارزار. (منتهی الارب ):
از روی تو نسختی به چین بردستند
آنجا که دو صد بتگر چابکدستند
در پیش مثال روی تو بنشستند
انگشت گزیدند و قلم بشکستند.
؟ (از تفسیر ابوالفتوح سوره آل عمران ).
چابک دستی
استادی . مهارت . چالاکی:
به چابکدستی و استادکاری
کنی در کار این قصر استواری .
نظامی (خسرو و شیرین ).
چابک ربا
زودربا. رباینده چالاک و چابک:
ستاننده چابک ربائی است زود
که نتوان ستد باز هرچ آن ربود.
اسدی .
چابوک دست
چابکدست . ماهر. تردست:
چه چابوک دستی
است بازی سگال
که در پرده داند نمودن خیال .
اسدی (گرشاسبنامه ).
چائیدگی
سرماخوردگی . زکام . ضُوْد. قطاع . چایمان .
سخت سردشدگی .
چابک رقیب
حریف ماهر. رقیب چالاک:
هر نفس این پرده چابک رقیب
بازییی از پرده برآرد غریب .
نظامی (مخزن الاسرار).
چابک رکاب
سوار نیک و فارس:
ز جنگی سواران چابک رکاب
به نهصد هزار آمد اندر حساب .
نظامی (شرفنامه ).
چاپاتی
نان فطیر نازک باشد که خمیر آن را با دست پهن سازند و بر روی تابه پزند. (برهان ). نانی لطیف که بتازیش «رغیف » خوانند.(شرفنامه منیری ). و رجوع به چپاتی شود:
غلام کنجد کاکی و قبه های تنک
رهی ّ چهره چاپاتی و لب گرده .
سوزنی .
چابک رکیب
سوار نیک و فارس . (ناظم الاطباء). و رجوع به چابک رکاب شود.
چاپاچاپ
چاپیدنی بر چاپیدنی . چپاولی در پی چپاولی : مگر چاپا چاپ است (از ترکی چاپ ها چاپ : غارت کن ، هین غارت کن ).
چابک روی
چابک رفتاری . تندروی . چالاکی در راه رفتن:
به چابک روی پیکرش دیوزاد
به گردندگی کنیتش دیو باد.
نظامی (شرفنامه ).