عائد
بازگردنده .
زیارت کننده بیمار. ج ، عَود، عُوًّد، عُوّاد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). (اِ) آنچه به کسی مسترد شود و بازگردد از وجوه نقد و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به عاید شود.
عائل
از عیل . درویش . نیازمند. ج ، عالَة و عُیًّل و عَیلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ):
زنده از تو شاد از تو عائلی
مغتذی بی واسطه بی حائلی .
مولوی .
عابسی
نسبت است به بنی عابس از بکربن وائل . (از الانساب سمعانی ). مولف لباب الانساب نویسد: صحیح این نسبت عایشی است نه عابسی .
عاجز آمدن
ناتوان ماندن . قادر نبودن . توانا نبودن: چنان نبشتی که از آن نیکوتر نبودی چنانکه دبیران استاد در انشاء آن عاجز آمدندی . (تاریخ بیهقی ).
آن را که مصطفی چو همه عاجز آمدند
در حرب روز بدر بدو داد رایتش .
ناصرخسرو.
عائدات
ج ِ عائدة. رجوع به عائدة شود.
عابیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عابیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عاجزانه
بحالت عجز. بحالت ناتوانی . مانند عاجز: گفت کلمتی عاجزانه بگویم باشد که آب حلم شاه آتش غضب او را سکون دهد. (سندبادنامه ص 158). و رجوع به عاجز شود.
عائد شدن
در تداول فارسی زبانان نصیب گشتن . به دست آمدن . سود بردن .
عائلی
درویشی . (غیاث اللغات از لطائف ).
عات ٍ
متکبر و درگذرنده از حد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاتی . رجوع به عاتی شود.
عاجز سرابی
شاعری است و دیوان او به چاپ رسیده است . رجوع به دانشمندان آذربایجان و نگارستان و الذریعه ج 9 ص 662 شود.
عائم
بتی است . (منتهی الارب ).
عاتب
ملامت کننده .سرزنش کننده . (ناظم الاطباء).
آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء).
عاجز شدن
درماندن . فروماندن:
بفعل نکو جمله عاجز شدند
فرومایه دیوان ز پر مایه جم .
ناصرخسرو.
عائذ
پناه آورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ):
این مرا زائر آن مرا عائذ
این مرا مخلص آن مرا دلدار.
خاقانی .
عائن
چشم کننده .
(اِ) آب روان . یقال : شرب من عائن ; ای من ماء سائل . ما بها عائن ; ای احد. (منتهی الارب ). یعنی هیچکس بدینجا نیست .
عاتر
مضطرب . (مهذب الاسماء). به اهتزاز درآینده . گویند: عنده سیف باتر و رمح عاتر. (اقرب الموارد).
فرج دروا کرده از شهوت . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). فرج گشاده از تیزی شهوت . (منتهی الارب ).
عاجز کردن
درمانده کردن . ناتوان ساختن:
کمالت عاجزم کرد و عجب نیست
که تو هم عاجزی اندر کمالت .
خاقانی .
عائذات
ج ِ عائذة. رجوع به عائذه شود.
عائهة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عائهة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.