جستجو

رابتة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی رابتة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
رابعة
دخترثابت بن الفاکةبن ثعلبه انصاری از قبیله بنی حطمة. ابن حبیب او را در زمره کسانی که با پیغمبر بیعت کرده اند آورده است . (الاصابة قسم اول از جزء هشتم ص 78).
رابج
پر و سیرآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الممتلی الریان . (اقرب الموارد).
  • (ص ) نارجیل . (فهرست مخزن الادویه ).
  • رابعه
    دخترثابت بن الفاکةبن ثعلبه انصاری از قبیله بنی حطمة. ابن حبیب او را در زمره کسانی که با پیغمبر بیعت کرده اند آورده است . (الاصابة قسم اول از جزء هشتم ص 78).
    رابح
    یکی یا شتربچه از مادر جدا شده . ج ، رباح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • سوددهنده . نفعبخش . (غیاث اللغات ). سودمند. مقابل خاسر. سودکننده . (آنندراج ):
    حاصل و رابح و موجود به هر وقت ز تست
    هرچه سلطان جهان را غرض و کام و هواست .

    مسعودسعد.

  • رابعه شامیه
    وی زوجه احمدبن ابی الحواری بود، احمدبن ابی الحواری گوید:که احوال وی مختلف بود گاهی بر وی عشق و محبت غلبه میکرد و گاهی انس و گاهی خوف و در این موارد به عربی اشعاری سروده است . و وقتی که طعامی پختی گفتی ای سید بخور که این طعام پخته نشده است مگر به تسبیح . احمدبن ابی الحواری گفته است : که روزی پیش وی طشتی بود. گفت این طشت را بردارید که بر آنجا نوشته می بینم که امیرالمومنین هارون الرشید بمرد، تفحص کردند همان روز مرده بود. (نفحات الانس ص 619 و قاموس الاعلام ترکی ).
    رابعه صورت
    بصورت رابعه: رابعه صورتی ، زوبعه سیرتی . (سندبادنامه ص 238). رجوع به رابعه قزداری شود.
    رابخ
    جایگاهی است در نجد. (از معجم البلدان ج 4 ص 202).
    رابعه عدویه
    دختر اسماعیل عدوی قیسی است که در 135 ه' . ق. درگذشت . وی مکنی به ام الخیر و مولای آل عتیک و اهل بصره بود. زرکلی گوید: در نیکوکاری مشهور بوده و در زهد و عبادت اخبار بسیار از اورسیده است ، در بصره متولد شد و به بیت المقدس کوچ کرد و در آنجا مرد. از گفتار اوست : همچنانکه گناهانتان را پنهان میکنید نیکویی ها را نیز پنهان کنید. (الاعلام ج 1 ص 314). عبداللّه بن عیسی گفت بر رابعه عدویه در خانه اش داخل شدم دیدم صورت او نورانی است . بسیار گریه میکرد مردی آیه ای از قرآن را که ذکر آتش در آن شده بود خواند پس فریاد زد و فروافتاد. (صفةالصفوة ج 4 ص 16). مستوفی گوید: وی معاصر حسن بصری بود از سخنان اوست : من بر دنیا افسون میدارم . نان این جهان میخورم و کار آن جهان میکنم . الهی در نماز دلی حاضر بده یا نماز بی دلان قبول کن . (تاریخ گزیده ص 763). رجوع به شدالازار ج 1 ص 36 شود. صاحب غیاث اللغات وجه تسمیه این زن را به رابعه آرد که دختر چهارم پدر خویش بوده است .
    رابد
    گنجینه دار. خزانه دار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
    رابعه قزداری
    از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدار و بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده . کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند. رابعه مذکوره در حسن و جمال و فضل و کمال و معرفت و حال ، وحیده روزگار و فریده دهر و ادوار صاحب عشق حقیقی و مجازی وفارس میدان فارسی و تازی بوده . احوالش در خاتمه نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفه مسطور است ودر یکی از مثنویات شیخ عطار مجملی از حالاتش نظماً مذکور. او را میلی به بکتاش نام غلامی از غلامان برادر خود بهمرسیده و انجامش بعشق حقیقی کشیده و سرانجام ببدگمانی برادر او را کشته . حکایت او را فقیر نظم کرده نام آن مثنوی را گلستان ارم نهاده معاصر آل سامان ورودکی بوده و اشعار نیکو میفرموده از آن جمله است :
    مرا بعشق همی متهم کنی به حیل
    چه حجت آری پیش خدای عزوجل
    به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد
    بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل
    نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست
    که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل
    بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند
    به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل
    هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم
    فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل .
    هم از اوست :
    دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
    بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن
    تا بدانی دردعشق و داغ هجر و غم کشی
    چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من .
    این دو بیت نیز از افکار اوست و محمد عوفی صاحب تذکره لباب الالباب نقل کرده که بسبب این دو بیت به مگس رویین ملقب شده بود:
    خبر دهند که بارید بر سر ایوب
    ز آسمان ملخان و سر همه زرین
    اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر
    سزد که بارد بر من بسی مگس رویین .
    (مجمع الفصحا ج 1 ص 222) (لباب الالباب ج 1 ص 16، 62).
    و این غزل بدو منسوب شده است :
    ز بس گل که در باغ ماوی گرفت
    چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
    صبا نافه مشک تبت نداشت
    جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
    مگر چشم مجنون به ابر اندر است
    که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
    بمی ماند اندر عقیقین قدح
    سرشکی که در لاله ماوی گرفت
    قدح گیر چندی و دنیی مگیر
    که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
    سر نرگس تازه از زرّ و سیم
    نشان سر تاج کسری گرفت
    چو رهبان شد اندر لباس کبود
    بنفشه مگر دین ترسی گرفت .

    (احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 630).

    رابر
    قصبه مرکز دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی خاور بافت انتهای راه فرعی بافت به رابر. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنه آن 3314 تن است . آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات و حبوبات و میوه های آن به خوبی معروف است . شغل اهالی زراعت و دکانداری است . راه فرعی ، پاسگاه نگهبانی ، فرهنگ، بهداری ، تلگرافخانه و دبستان دارد. ساکنان از طایفه خالو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    رابعه قیسیه
    رابعه عدویه دختر اسماعیل است . رجوع به رابعه عدویه شود.
    رابرتسون
    پروفسور رابرتسون استاد دانشگاه کمبریج در اکتبر 1945 و آوریل 1946 م . در مجله انجمن همایونی آسیایی مقالات عمیقی راجع بسلسلة الذهب جامی نگاشته است . (از سعدی تا جامی ص 576).
    رابغ
    آنکه مقیم باشد بر امری که قدرت دارد بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • عیش رابغ; زیست با ناز و نعمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • ربیع رابغ; بهار با ارزانی و فراخی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
  • رابض
    قلعه دار. (از آنندراج ).
  • مقیم و ساکن و منه : لا تبعثوا الرابضین ; ای الترک و الحبشه . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شرح قاموس ). و رجوع به رابضان شود.
  • رابضان
    کنایت از ترک و حبشه . (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). و در حدیث آمده است لا تبعثواالرابضین ; ای لا تهیجوهم علیکم . (از اقرب الموارد).
    رابلة
    از مشاهیر علمای فرانسه بود. در سال 1483 م . در شینون متولد شد و در 1553م . وفات یافت . ابتدا در زمره راهبان بود و سپس این طریقه را ترک گفته و در دانشکده پزشکی مونپلیه بتحصیل طب اشتغال ورزید پس به رم رفت و دوباره در سلک رهبانان در آمد اما در آثار خود...
    ر
    حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمًّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یا متزاوجه و لثوی و از حروف یرملون میباشد و در علم نجوم و احکام نشانه قمر و رمز است از ربیعالاًّخر و ارجع الی ... و در فارسی باکاف (رک ) علامت «رجوع کنید...» و در علم جفر جزء هفت حرف خاکی . رجوع شود به برهان قاطع چ معین . و از حروف مجهوره و شمسیه و ذولقیه میباشد. نام آن را «رِ» و «را» و «راء» گویند و نیز «رای قرشت و «رای » و «ری » نیز گفته اند و در کتابت » آن را مانند زاء نویسند لیکن بدون نقطه (رک لغت نامه حرف ز) این حرف در السنه سامی (عربی ، عبرانی ، سریانی ، آرامی ) هست و در زبانهای قدیم ایران از قبیل پهلوی و اوستائی و همچنین در سانسکریت نیز هست . (فرهنگ نظام ).
  • در علم تجوید گویند راء را هشت صفت است : جهر، بین الشدة و الرخاوه ، انفتاح ، استفال ، انحراف ، تکریر، زلق، سکون ; و در قرائت زبان عربی در چهار موضع به ترقیق و شش موضع به تفخیم ادا شود. (تجویدالقرآن تالیف محمدبن علی بن محمد الحسینی در مقدمه قرآن چ علی اکبر علمی ص 4). و بجهت آنکه شعرای عرب بقافیه راء بسیار شعر سروده اند گویند: «الراء حمارالشعراء لکثرته » و عجب که در فارسی نیز چنین است .
    ابدالها:
    حرف «ر» و حروف ذیل در لهجه های مختلف فارسی به هم بدل شوند:
    - بدل به «ج » شود. مانند:
    تیر = تیج .
    صاحب فرهنگ آنندراج احتمال داده است که این دو مصحف کلمات تیز و تیخ باشند. لیکن در برهان قاطع ذیل تیج نوشته است : «با جیم به وزن هیچ ... و تیر را نیز گویند که به عربی سهم خوانند.» در پهلوی تیج آمده است ولی تبدیل «ر» به «ج » بعید می نماید.
    - بدل به «ش » شود. مانند:
    انگاردن = انگاشتن .
    انباردن = انباشتن .
    آغاردن = آغاشتن .
    حکیم نزاری گوید:
    به منزلی که فرود آیم از فراق رخت
    ز خون دیده جهان سر به سر بیاغارم .
    رمیدن = شمیدن .
    - بدل به «غ » شود. مانند:
    کنار = کناغ .
    اسدالحکماء گفته است:
    میان ْ آبگیری به پهنای باغ
    شناور شده ماغ از هر کناغ .

    (آنندراج )

  • رابله
    از مشاهیر علمای فرانسه بود. در سال 1483 م . در شینون متولد شد و در 1553م . وفات یافت . ابتدا در زمره راهبان بود و سپس این طریقه را ترک گفته و در دانشکده پزشکی مونپلیه بتحصیل طب اشتغال ورزید پس به رم رفت و دوباره در سلک رهبانان در آمد اما در آثار خود راهبان و آیین آنان را استهزاء میکرد از اینجهت مطالعه بعضی از کتابهایش از طرف پاپ منع شد. بعضی از تالیفاتش پس از مرگ آشکار شد.