جائر
از جور. ستمکار. (منتهی الارب ). جورکننده و ستمکار. (غیاث اللغات ). ستمکار. (دهار). ظالم . بیدادگر. ستمگر. ج ، جائرون ، جَوَرَه ، جارَة.
آنکه از راه حق میل کند براه باطل . (غیاث اللغات ). گشته از راه . (ترجمان علامه جرجانی ).
جابانی
نام محلی است که در آنجا شاه اسماعیل با فرخ یسار جنگ کرده است . (تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 65).
جائری
ستمگری . بیدادگری:
کسی را که بسترد آثار عدلش
ز روی زمین صورت جائری را.
ناصرخسرو.
جابتان
نام محلی است که در شعر اخطل و ابی صخر هذلی آمده است . (مراصدالاطلاع ).
دو موضع است . (منتهی الارب ).
جائز
از ج َوَزَ. روا. روان . مباح .
تشنه گذرنده بر قوم و بستان . (اِ) شاه تیر. (منتهی الارب ).
جا افتادن
بجای خود قرار گرفتن استخوان از جای بشده . استخوان جابجا شده بجای خود بازافتادن .
دم کشیدن پلو یا غذای دیگر. نیک پخته شدن غذا: کوفته اش هنوز جا نیفتاده است .
جابجا
فوراً. درحال . فی الفور.
(اِ) مکان بمکان . محل به محل . نقطه بنقطه:
من شده چون عنکبوت از پی آن دربدر
بانگ کشیده چو سار از پی این جابجا.
خاقانی .
جائزالخطا
آنکه از خطا مصون نباشد. آنکه دستخوش اشتباه و خطاست . غیر معصوم : آدمی جائز الخطاست . انسان جائز الخطاست .
جا افتاده
بجای خود قرارگرفته .
کارکشته . سرد و گرم روزگار دیده . رسیده . منعقد. وزین . مجرب . پخته . سنجیده . موزون .
جابجا افتادن
از جائی بجائی انتقال یافتن . از جای خود به دیگر جا شدن .
درحال افتادن . فی الفور بر زمین نقش بستن . درحال برزمین افتادن .
جائفة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی جائفة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
جائزوار
ممکن:
اگر چه هست نه چون هرچه هست جائز گشت
اگر چه نیست نه چون هرچه نیست جائزوار.
ناصرخسرو.
جائل
از: جوله . جولان زننده . جولان کننده . رجوع به جوله شود.
جابجا شده
انتقال یافته . از جائی بجائی نقل یافته .
جائس
از: جوس و جوسان . گشت زننده و جستجوکننده در سرایها برای غارت .
نیک جستجوکننده . مقهورکننده . پایمال کننده . گشت زننده بشب از دلیری . (منتهی الارب ).