جستجو
«برندهٔ جایزهٔ ادبی رحمان‌بابا»
ای دل خموش باش!
کمتر به سینه زن.
آهسته‌تر بتپ که محیط تو کوچک است
گیرم قفس شکست،
پروازگاه کو؟
این جا فضا کثیف‌تر از سینه‌ها بود.
این نغمه‌های گرم،
وین ناله‌های درد!
هر چند گرم‌تر برود بی‌اثر شود
کاین دخمه‌ای است سرد،
خاموش و بی‌صدا
افسرده‌تر ز انجمن مرده‌ها بود.
گر در سکوت شب،
با بال آتشین،
بی نردبان کاهکشان بی چراغ مه!
از چرخ بگذری،
وز بام عرشیان-
پُر شورتر فغان کنی پُر سوزتر نوا
کُه‌ها شوند آب
وآن آب‌ها بخار
وین تیره‌خاک چشمهٔ آتش چو آفتاب
این زنده‌مردگان،
چون شعله‌های سرد،
از پا فتاده‌اند و نجنبند ز جای‌ها
باری مکن خروش.
آرام شو خموش!
زین بیش‌تر روان من بی‌نوا مسوز!
حیف است از چو من:
بیهوده سوختن
در بزم مردگان و شبستان قبرها
کابل، ٦/۴/۱۳۳٦