جستجو
کد : DK-203792     

یاز


نموکننده و بالنده ، چه درختی که ببالد گویند «یازید» یعنی بالید. (برهان ) (آنندراج ). بالنده و نموکننده . (ناظم الاطباء).
  • دست به چیزی دراز کردن را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). دست دراز کننده برای گرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).
  • قصد و اراده کننده . (برهان ) (آنندراج ). آنکه اراده می کند و قصد می کند. (ناظم الاطباء). قصدکننده . (شرفنامه ).اما یاز در این معانی صفت فاعلی ، ریشه مضارع یا اسم فعل یازیدن است و به صورت غیر ترکیبی نیز مورد استعمال ندارد و در ترکیب به کار می رود چنانکه در دیریاز، دست یاز، تندیاز.
  • پیماینده . (برهان ) (آنندراج ). پیماینده و اندازه کننده . پیماینده مساحت . (ناظم الاطباء).
  • خمیازه کشنده و دراز کشنده . (ناظم الاطباء).
  • (اِمص ) پیمودن . (برهان ) (آنندراج ). پیمایش مساحت . (ناظم الاطباء).
  • قصد و اراده و آهنگ. (ناظم الاطباء).
  • (اِ) دهقان و روستایی .
  • درختی که بگستراند شاخه های خود را.
  • گام و قدم . (ناظم الاطباء).
  • به معنی ارش هم آمده است وآن مقداری باشد از سرانگشتان دست تا آرنج که به عربی مرفق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). ارش یعنی فاصله میان سرانگشت دست تا آرنج . (ناظم الاطباء):
    به چاه سیصدیازم چنین من از غم او
    عطای میر رسن ساختم ز سیصدیاز.

    شاکر بخاری .