جستجو
کد : DK-203754     

یارگی


توانایی و قدرت و زهره و قوت . (برهان ) (غیاث ). قوت و توانائی و جرات و جسارت . (آنندراج ): ترا چه یارگی بود ایدر اندر آمدن بی بار و سلام . (ترجمه طبری بلعمی ). محمدبن حمدون [ نبیره مرزبان ]گفت کمینه سواران آن شهرمائیم و ما را یارگی نباشد که از پیش سواران ملک نیمروز به میدان اندرشویم . (تاریخ سیستان ص 349). و فرزندان او [ را ] یارگی نبود که بر چاکری از آن خویش بانگ زدندی . (تاریخ سیستان ص 343). و هیچکس را یارگی آن نبود که سوی وی شدی . (تاریخ سیستان ص 347). و غلامان را یارگی نبود که بیرون آمدندی به کشتن . (تاریخ سیستان ص 138). ما را چه یارگی بودی که این کردی به شکر باید شد. (تاریخ سیستان ص 170).
گر جمله را سعید کند یا شقی کند
چونین مکن که گوید آن یارگی کراست .

امیرمعزی (از آنندراج ).