جستجو
کد : DK-159794     

گئوتم


گئوتمه . گئوتم . اسم یکی از دیویسنان و از رقبای زرتشت است ، جز در فقره 16 از فروردین یشت دگر در هیچ جای اوستا نه در هیچ کتب پهلوی اسمی از او برده نشده است . معنی لفظی آن معلوم نیست در سانسکریت گوتم موجود و اسم طبقه ای از سرودگویان وید است اسم موسس دین بودائی نیز گوتم میباشد به این مناسبت برخی ازمستشرقین از آنجمله هوگ گمان کرده اند که در اوستا گئوتم همان گوتم موسس دین بودائی باشد و در فقره 16 از فروردین یشت مناظره ای میان زرتشت و بودا اراده گردیده است بخصوصه دارمستتر در ترجمه اوستای خود در سر این مسئله پافشاری میکند و دلایلی ذکر میکند که گئوتم همان بوده است و از مناظره مذکور مناظره ای ازطرف زرتشت با پیروان بودا مقصود میباشد این حدس و مجموع دلایلی که از برای استحکام آن ذکر شده هیچکدام مبنی براساسی نیست . اشپیگل پیش از دارمستتر در ترجمه اوستای خود فقره 16 فروردین یشت را طور دیگر ترجمه کرده گئوتم را اسم خاص ندانسته بلکه اسم جنس گرفته است بمعنی دهقان گلدنر نیز معنی دیگری از آن مقصود دانسته به اهل قبیله ترجمه کرده است همچنین یوستی پس از آنکه گئوتم را یکی از دشمنان مزدیسنا ذکر کرده احتمال داده که کلمه مذکور اصلاً اسم جنس باشد نه اسم خاص ، تیل مینویسد ابداً ممکن نیست که گئوتم اوستا با گوتم بودا مناسبتی داشته باشد ولی ممکن است که با گوتم که یکی از سرودگویان ویداست مربوط باشد و نیز دانشمند مذکور در تردید است از اینکه در عهد قدیم گوتم موسس دین بودائی را بدون عنوان بودا یا مرتاض یا سکیا که اسم خانواده وی بوده در جائی ذکر کرده باشند در ویدا اسم هفت تن از ریشیها یعنی سرودگران یا آموزگاران ذکر شده یکی از آنان موسوم است به گوتم که مکرراً اسمش در ریک ویدا آمده است در مهابهار کتاب رزمی هندوان نیز غالباً به این اسم برمیخوریم بمناسبت مهم بودن مسئله و از برای نمودن راه تحقیقی از برای خوانندگان این نامه لازم است که چند کلمه درخصوص بودا گفته شود چه در همین مقاله از یک کلمه دیگر اوستائی که بوئیتی باشد و نیز برخی از مستشرقین آن را با بودا مشتبه کرده اند صحبت خواهیم داشت از پادشاه هند اسوکا (از سال 263 تا 226 یا 260 - 223 ق. م . سلطنت نمود) مروج دین بودا که به منزل کی گشتاسب حامی زرتشت و کونستانتین مروج دین عیسی بود که کتیبه ای کشف شده که از آن 480 ق. م . سال وفات بودا مفهوم میشود ولی عموماً سال وفات او را 483 ذکر کرده اند نظر به اینکه در کتب دینی بودائیان 80 سال عمر از برای بودا قائل شده اند باید سال ولادت وی 560 یا 563 ق.م . باشد بودا در کاپیلاواستو که نزدیک سرحد جنوبی نپال واقع است متولد شده است پدرش که از امرا بود موسوم بوده است به سودهدان از قبیله سکیا اسم خانواده بودا گوتم و اسم شخصی وی سید هتا بوده است بودا در خانوده خود به اسم شخصی خود خوانده میشده است وقتی که شهر و خانواده خودرا ترک کرده در نقاط مختلف هند وعظ میکرده معاصرین وی را سرمن گوتم نامیده اند یعنی گوتم مرتاض و زاهد چه سرمن که ذکرش بیاید بمعنی مرتاض است و از همین کلمه است شمن در فارسی . بنابه عادت شرفای هند که به خانواده خود اسم یکی از سرودگویان ویدا را میداده اند قبیله سکیا نیز از برای خانواده خود اسم گوتم را که اسم یکی از سرودگویان ویداست برگزیده است بودا که بمعنی بیدار و داناست عنوانی است که پیروان پس از آنکه هادی آنان بحد کمال رسیده بدو داده اند ممکن است که همین عنوان را پیروان سایر فرقه های مذهبی به مرشدان خود که معاصر بودا بوده اند میداده اند گهی هم بودا بطرز شاعرانه سکیامونی یعنی دانای قبیله سکیا خوانده میشده است دین بودا در عهد سوکا پادشاه مقتدر مذکور از حدود هند تجاوز نموده بواسطه مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد متدرجاً بسواحل جیحون رسید محققاً قبل از میلاد دین بودا به بلخ رسیده در آن سرزمین زرتشتی معابد بودائی برپا بود مورخ و نویسنده یونانی الکساندرپولی هیستور که در حدود سال 60 و 80 ق. م . کتاب خود را نوشت از شمنهای بلخ ذکری میکند آنطیوخیس دومین پادشاه سلوکید (261 - 246 ق. م .) بنا بدرخواست آسوکا اجازه داد که در تمام ایران و ممالک قلمرو سلوکید به دستور بودائی از برای ستوران آرامگاه و مریضخانه بسازند ، همانطوری که ایرانیان پس از استیلای عرب خدمات شایان به دین اسلام نمودند و گروهی از دانشمندان علوم اسلامی ایرانی بودند چندین صد سال پیش از داخل شدن اسلام به ایران زمین ایرانیانی هم که در ممالک شرقی ایران به کیش بودا گرویده بودند خدمات برازنده به دین بودا نمودند و کتابهای بسیار گرانبها از خود بیادگار گذاشتند که تا اکنون هم بودائیان چین و ژاپون رهین منت دانشمندان ایرانی هستند پس از دخول دین بودا به چین در سال 97 م . گروهی از دانشمندان ایرانی و بودایی و بودائی کیش از برای تبلیغ به چین رفتند و کتب مقدس بودائی را به زبان چینی ترجمه نمودند بطور تحقیق معلوم نیست که چند نفرمبلغ از ایران به چین رفتند فقط اسم پنج نفر از آنان محفوظ مانده است از این قرار: ان شی کائو ، ان هوان . ت ان وُتی ، ان فاهین ، ان فاچین ، از اینکه این اسامی ایرانی نیست برای این است که مبلغین خارجه در چین اسامی خود را به چینی ترجمه مینمودند و از برای امتیاز اسامی ممالک و اوطان خود را در سر اسامی شخصی خود جای میدادند چنانکه ملاحظه میشود اسامی مبلغین ایرانی مذکور به استثنای سومی از آنان مصدر است به آن این کلمه دلیل است که مبلغین مذکور از اشکانیان بودند چه مملکت پارتها یا اشکانیان به زبان چینی ان سی و به زبان ژاپونی ان سوک نامیده میشود به ملاحظه اینکه در زبان چینی قدیم تلفظ ار نبوده کلمه ارشاک (اشک ) به آن تغییر یافت بنابسنت بودائیان چین و ژاپون ان شی کائو ولیعهد اشکانی بوده در شعب مختلف علم و صنعت مهارتی تام داشت و به آموختن کتب دینی ممالک خارجه همت گماشت پس از مرگ پدرش از بی حقیقتی دنیا اندوهگین و آزرده گشته چشم از سلطنت بپوشید تاج و تخت بعمّش برگذار نمود خود منزوی و تارک الدنیا شد. بمطالعه تعلیمات بودائی پرداخت غالباً ریاضت میکشید و به اوراد و اذکار مشغول میگشت .
پس از چندی از مملکت خویش خارج شده به سیر و سفر رفت تا اینکه در سال 148 م .به لوینگ پایتخت چین رسید و در زبان چینی زبردست و استاد شد تا سال 170 م . در کار ترجمه کتب مقدس بودائی به زبان چینی بود در فهرست چینی کتب مذهبی بودائی ترجمه چندین کتاب منسوب به اوست که هنوز هم برخی از آنها موجود است .
ان هوان نیز از شاهزادگان اشکانی بوده مردی نیک سرشت و خوش اخلاق بوده خاقان چین او را مفتخر ساخته سرهنگ اول سوارنظام خود گردانید در چین شاهزاده ان یاسرهنگ ان نامیده میشد بهمراهی دانشمند چینی ین فوتائو در لوینگ در سال 181 م . دو کتاب به زبان چینی ترجمه نمود ت ان وُتی در ژاپونی دُم موتای یک بودائی از مملکت پارتها بود در لوینگ در سال 254 م . چندین قطعات به زبان چینی ترجمه نمود ان فاهین یک رهبان بودائی از مملکت پارتها بوده تاریخ ورود او در چین معلوم نیست دو کتاب او پیش از سال 730 م . از دست رفته است . ان فاچین رهبانی از مملکت پارتها در لوینگ در حدود سال 281 و 306 م . چندین کتاب ترجمه نمود سه جلد از آنها پیش از سال 730 م . از دست رفته است امروزه دو جلد از کتب او موجود است . در پهلوی معبد معروف بودائی در بالای کوی کارلی (حالیه کارلا) در میان راه بمبئی و پونه منزلی که در بدنه کوه سنگی از برای اقامت رهبانان یا شمنها ساخته شده و نگارنده مکرراً به دیدن آن رفتم بانی آن یک ایرانی است که به کیش بودا گرویده بوده است گفتیم قبل از میلاد دین بودا به بلخ رسید در آن سرزمین زرتشتی معابد بودائی برپا بود از آنجمله است معبد نوبهار معروف که اسمش به گوش همه رسیده است نوبهار در بلخ که آل برمک تولیت آن را داشته اند محققاً آتشکده و منسوب به زرتشتیان نبوده چنانکه برخی از مورخین عرب و ایرانی پنداشته اند و دقیقی در شاهنامه راجع به آن گفته است :
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فرود آمد از تخت و بربست رخت
ببلخ گزین شد بر آن نوبهار
که یزدان پرستان در آن روزگار
مر آن خانه پنداشتندی چنان
که مر مکه را تازیان این زمان
معبد نوبهار بواسطه شهرتی که داشت بعدها با سایر معبدهای زرتشتی مشتبه ، گردیده از اشعار فردوسی نیز در متمم داستان لشکرکشی ارجاسب بضد گشتاسب چنین برمی آید که لهراسب در آتشکده منزوی بوده بنا بسنت زرتشتیان حضرت زرتشت هم در همان روز هجوم تورانیان در آتشکده شهید گردید:
شهنشاه لهراسب در شهر بلخ
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ
وز آنجا بنوش آذر اندرشدند
رد و هیربد را همه سر زدند
ز خونشان بمرد آتش زردهشت
ندانم چرا هیربد را بکشت
لابد در این جا از کلمه رد حضرت زرتشت مقصود است در این جا متذکر میشویم که خبر دقیقی در منزوی شدن لهراسب در معبد بکلی در تحت نفوذ بودائی است چه در تاریخ ایران در هیچ قرنی سراغ نداریم که پادشاهی در معبدی منزوی شده باشد گذشته از اینکه آئین مزدیسنا هم با انزوا و ریاضت سر و کاری ندارد. اسم نوبهار مناسبتی با بهار فارسی ندارد و ترجمه این اسم به ربیعالجدید چنانکه عمربن الازرق الکرمانی ترجمه کرده درست نیست بلکه نو و بهار که درسانسکریت بمعنی دیر نو میباشد اسم اصلی آن معبد بوده است از مندرجات برخی از مورخین هم بخوبی بر می آید که نوبهار معبد بودائی بوده از آن جمله است خبرالکرمانی مذکور که یاقوت حموی و ابن الفقیه ذکر کرده اند بنابراین برمکیها که تولیت نوبهار را داشتند و در اراضی وسیع و موقوفات دیر ریاست روحانی داشتند اصلاً بودائی بودند و بعدها در آخر قرن اول هجری به اسلام گرویدند و در دربار خلفاء بنی عباسی به وزارت رسیدند کلمه برمک را هم برخی از مستشرقین از لغت سانسکریت پرمک که بمعنی سرو بزرگ است مشتق دانسته اند گرچه از مندرجات مورخین و جغرافی نویسان راجع به آل برمک و نوبهار ذهن قهراً منتقل به کیش بودا و دیر بودائی میشود گذشته از این از اخبارات چینی ابداً شکی نمی ماند که بلخ در مشرق ایران یکی از مراکز مهم بودائی بوده و نوبهار متعلق به پیروان این دین بوده است زائرین چینی در اطراف و اکناف ممالک بودائی قدیم برای به دست آوردن کتب مقدس و آثار بودائی مسافرت نموده و سفرنامه ها از خود گذاشته اند یکی از این زائرین چینی موسوم بوده به هوان تسنگ که از سال 629 تا 645 م . در گردش بوده و در شهر بلخ که در آن عهد صد دیر بودائی و سه هزارشمن یا طلاب و زهاد و رهبان داشته در خود نوبهار که صد نفر شمن داشته در مدت یک ماه منزل کرده است در آنجا تشتی که بودا از برای غسل و تطهیر به کار میبرده محفوظ بوده است یک دندان بودا و جاروب بودا را هم زائر چینی مذکور در آنجا دیده است . در گوشه و کنار تاریخ ایران مکرراً به اسم بودا و آثار مقدس وی بر میخوریم شاید ذکر یک دو فقره آن خالی از فائده نباشد چنانکه معروف است پس از درگذشتن بودا استخوانها و دندانها و موها و ناخنها و آنچه متعلق به او بود از قبیل جاروب و ظروف و سایر لوازم زندگی وی در گنبد و برج مخصوصی که استوپا مینامند در ممالک مختلف بودائی حفظ شده که هنوز هم بنا بسنت بودائیان برخی از آنها موجود است هر یک از این بقایای بودا را مانند صلیبی که عیسی در بالای آن جان سپرده و چندی هم در خزینه ساسانیان محفوظ بود تاریخ و سرگذشتی است دو اثر بودائی در عهد سلطنت ساسانیان به ایران رسیده اولی از آنهایکی از دندانهای بودا بوده که در قدیم در پیشاور محفوظ بوده در حدود سال 520 م . در ناگره نزدیک جلال آبادبود. در قرن هفتم میلادی زائر چینی هوان تسنگ مذکور این دندان را در طی سیاحت خود در ناگره نیافت بنا به خبری که در یک سالنامه چینی مندرج است در سال 530 م . سفیری از دربار ایران به چین رسید و یک دندان بودا را به رسم هدیه با خود به دربار چین آورد لابد این دندان پیش از تاجگذاری خسرو انوشیروان در ایران بوده چه پادشاه مذکور در سال 531 م . به تخت نشست هنوز لشکرکشیهای او بطرف کابل و پنجاب روی نداده بود که دندان مذکور در جزو غنائم به دست ایرانیان آمده باشد. احتمال برده میشود که شمنهای کابل دره در آغاز قرن ششم از اثر تعاقبی فرار کرده آن دندان را با خود به ایران برده باشند دومی از آن آثار کشکول (پاتره ) بودا که بخصوصه اهمیت دارد و در آینده بنا بعقیده بودائیان به بوداهای بعد یعنی موعودهای بودائی خواهد رسیداین کشکول اصلاً در پاتلی پوتر که شهر حالیه پاتنه در کنار رود گنگ باشد، محفوظ بوده پس از آنکه جزیره سیلان به دین بودا گروید اسوکا پادشاه مذکور هند آن را برسم ارمغان برای پادشاه سیلان فرستاد در قبل ازمیلاد آن کشکول به غارت رفت پس از چندی دوباره به جزیره سیلان برگشت زائر چینی فاهین در قرن پنجم میلادی آن را در سیلان نیافت ولی در پیشاور به زیارت آن موفقشد و معجزاتی که از آن کشکول دیده ذکر میکند در دو قرن بعد آن کشکول در کابل دره نبوده هوان تسنک بنوبت خویش آن را در آنجا نیافته مینویسد: «حالیه در قصر پادشاه ایران موجود است و خسرو انوشیروان در فتح کابل به ایران برد» چنانکه در تاریخ مسطور است پادشاه آن نواحی پس از شکست یافتن از انوشیروان از جمله هدایائی که تقدیم کرد یکی کتاب بیدپای (کلیله و دمنه ) و دیگر ظرف گرانبهائی پر از مروارید بود این ظرف ظاهراً همان کشکول فقر بودا بود . بخصوصه دانستن مناسبات ایرانیان با بودائیان بسیار مفید است چه قسمتی از آئین مانی که در عهد دومین شاهنشاه ساسانی شاپور اول (240 - 271 م .) ظهور نموده از تعلیمات بوداست همانطوری که مانی پیغمبر خود را سوشیانت زرتشتی و بارقلیط عیسوی خوانده خود را موعود بودائی هم نامیده است از این چند فقره وقایع تاریخی که مجملاً بذکر آنها پرداختیم بخوبی برمی آید که ایرانیان زرتشتی از زمانی بسیار قدیم مناسباتی با بودائیان داشته اند و چندان هم جای تعصب نبوده اگر در کتب مقدس ایرانیان ذکری از بودا و آئینش شده باشد ولی بهیچ وجه در اوستا نه صراحةً و نه کنایةً اسمی از بودا ودینش نیست باید بنظر داشت که پیش از ظهور بودا ایرانیان با کیش برهمنی سر و کاری داشته اند از کلیه فرشتگان یا دیوها یعنی پروردگاران باطل که در اوستا از آنان ذکری شده باید از دین برهمنان و کتب ویدا نام ونشانی جست نه از کتب مقدس بودائیان . اگر اتفاقاً برخی از کلمات اوستا شباهتی با کلمات بودائی دارد برای این است که دین بودا در سرزمین هند بوجود آمده و موسس این دین خود برهمنی و آبشخور بسیاری از فلسفه و تعلیماتش همان ویدای برهمنان است بخصوص در فروردین یشت ممکن نیست که اسمی از بودا باشد چه این یشت بسیارقدیم تر از بوداست اما کلمه شمن که در این مقاله چندین بار تکرار گردید این لغت در ادبیات فارسی معروف است و از برای بت پرستان استعمال میشود چنانکه رودکی گفته است :
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم

(لغت اسدی ).