آنکه پای دارد. پایور. مقابل بی پا.
معتبر. بااعتبار. توانگر. که مفلس نیست . که پول نزد او سوخت نشود. پادار دردوستی ; باوفا. وفی ّ. اسب جلد و تند و تیز. همیشه . باقی . برقرار. (برهان ). (اِ مرکب ) چوب دستی بزرگ. چماق. عمود. نام روز بیستم از ماههای ملکی . (برهان ).
-پادار شدن ; استقرار یافتن .