جستجو
کد : DK-41325     

پادار


آنکه پای دارد. پایور. مقابل بی پا.
  • معتبر. بااعتبار. توانگر. که مفلس نیست . که پول نزد او سوخت نشود.
  • پادار دردوستی ; باوفا. وفی ّ.
  • اسب جلد و تند و تیز.
  • همیشه . باقی . برقرار. (برهان ).
  • (اِ مرکب ) چوب دستی بزرگ. چماق. عمود.
  • نام روز بیستم از ماههای ملکی . (برهان ).
    -پادار شدن ; استقرار یافتن .