جستجو
کد : DK-201651     

واجب داشتن


روا داشتن . سزا داشتن : آنچه به وقت وفات پدر ما امیر ماضی رحمةاللّه علیه کرد و نمودار شفقت و نصیحتها که واجب داشت نوخاستگان را به غزنین آن است که واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی ). رجوع به واجب شود.
  • صلاح دانستن . روی دیدن . مصلحت دیدن: اما بوسهل این [ نیکوئی بر دشمن مغلوب را ] واجب نداشت . (تاریخ بیهقی ). اگر به آخر عمر چنین یک جفا واجب داشت ... بدان هزار مصلحت بباید نگریست که از ما نگاه داشت . (تاریخ بیهقی ). و رجوع به واجب شود.
  • لازم شمردن . لازم دانستن: واجب دارم و فریضه بینم که کسانی که از این شهر باشند و در ایشان فضلی باشد ذکر ایشان بیاوردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). چون برخواندن قادر بود باید که در آن تامل واجب دارد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به واجب شود.