جستجو
کد : DK-201624     

واجب الوجود


آنکه ذات او مقتضی وجود او باشد چنانچه ذات باری تعالی که ذات او در وجود محتاج غیر نیست . (غیاث ) (آنندراج ). گرور فرتاش . (ناظم الاطباء) (برهان ). شایسته بود که خدای تعالی باشد. (ناظم الاطباء). کسی که وجودش از ذات او باشد و احتیاج به چیزی نداشته باشد. (از تعریفات جرجانی ). واجب الوجود نفس وجود است و واجب بغیره عارض بر وجود و زاید بر ماهیت است . (حکمت اشراق ص 93).
  • (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی نزد حکما. مقابل ممتنعالوجود و ممکن الوجود.که هستی او ناگزیر است . موجودی که در وجود خود محتاج به غیری نباشد. هرچه وجود او ضروری باشد. (از یادداشتهای مولف ): و به حقیقت وجود ذات بزرگوار او اثر جود و رحمت واجب الوجود است . (ص 118 سندبادنامه ). متسلسل به سببی است که مسبب الاسباب و واجب الوجود خوانند. (ص 278 سندبادنامه ). و رجوع به واجب تعالی ، واجب بالذات ، واجب لذاته ، اللّه و قائم بالذات شود.