غبار ساطع. (از اقرب الموارد). غبار بلندبرآمده . (از منتهی الارب ).
گریزنده . (منتهی الارب ). اسب گریزنده . خاکستر آمیخته به خاک . ج ، هُبّی : نجوم هبی ; یعنی هابیه پوشیده به غبار. (از اقرب الموارد). پوشیده شده و آکنده ازغبار و گردآلود. (ناظم الاطباء) خاک گور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب قبر،وهاب کجثمان الحمامة اجفلت . موضع هابی التراب ; یعنی گویی خاک آن مانند هباء یا غبار است دررقت . (از اقرب الموارد). جایی که خاک آن در نرمی مانند غبار باشد. (ناظم الاطباء). تراب و رماد هاب ; منتشر در جو. مالک بن ربیب گوید:
تری جدثاً قد جرت الریح فوقه
ترا باکلون القطلانی هابیا.
(از اقرب الموارد).