جستجو
کد : DK-189032     

نابیوسان


ناگاه . غافل . (برهان قاطع). غفلةً. فجاءة. غیرمنتظر. غیر متوقع. غیرمترقب . غیرمترقبه . غیرمترصد. فُجائی . مفاجا. نااندیشیده . بدون مقدمه: رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان چنین حالی بیفتاد و این بخود ستدن محال باشد. (تاریخ بیهقی ص 497). و این مرگ نابیوسان هم یکی از اتفاق بد بود که دیگر کس نیارست گفت او را که از آب گذشتن علاج نیست . (تاریخ بیهقی ص 577).
برآمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد و دشت گرد.

(گرشاسب نامه ).