جستجو
کد : DK-188937     

نااومید


نومید. مایوس . ناامید: پس چون حال به آنجا رسید و هر کس از کار او نااومید گشتند، این بزرگ را کنیزکی بود فصیحه ، قصه ای نوشت ... (نوروزنامه ). تا عاقبت که از جان نااومید شدند. (مجمل التواریخ ). رجوع به ناامید و نومید شود.