جستجو
کد : DK-168244     

ماحضر


آنچه که حاضر شده . در فارسیان اسم طعام قلیل بی تکلف که موجود و حاضر باشد لهذا به لحاظ اسمیت یای تنکیر در آخر آورده ماحضری می گویند و الا یای تنکیر در آخر فعل ماضی چه معنی دارد بخلاف لفظ مادام که از جهت ماء مصدریه اسمی شده برای تعیین وقت چیزی برای چیزی چون اسمیت غالب شده یای تنکیر در آن آوردن خطاست و ماحضر را ماحضری درویشانه نیز گویند. (آنندراج ) (بهار عجم ). طعام ناچیز. حاضری از طعام . طعام غیرمتکلف . نُزل . غذای دسترس در خانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هرچه به شتاب و تعجیل تهیه و آماده کنند خصوصاً از طعام . (ناظم الاطباء). عُجل . عُجلَة. عِجالَة. عُجالَة. (منتهی الارب ):
گرچه صدرت منشاء شعرست و جای شاعران
گفتمت من نیز شعری بی تکلف ، ماحضر.

سنائی .