جستجو
کد : DK-163996     

لاجرم


(از: لا + جرم ) به معنی لاُبدّ. لامحاله . (منتهی الارب ). لاشک . ناچار. ناگزیر. بدون شبهه .ناچار و ضرور. ضرورةً. بالضرورة. از اینرو. بنابراین . لاعلاج . (آنندراج ). هرآینه . (دهار) (زمخشری ) (دستوراللغة). حقاً. (ترجمان القرآن علامه جرجانی ). یقیناً. فرّاء گوید: هی کلمة فی الاصل بمعنی لابُدّ و لامحالة فجرت علی ذلک و کثرت حتّی تحوّلت الی معنی القسم و صارت بمنزلة حقّا فلذلک یجاب عنها باللام یقولون لاجرم لاًّتینّک و لاجَرَم لاَفعلن ّ کذا ای حقّا. و در آن لغات است : لاذاجرم : لا ان ذاجَرًّم . لاعن ذاجَرَم ، لاجَرم ْ، لاجَرُم ، لاجَرِم و لاُجَرُم . (منتهی الارب ):
کنون لاجرم روی گیتی بمرد
بیاراستم تا که آرد نبرد.

فردوسی .