جستجو
کد : DK-145091     

قابض ارواح


جان گیر. (روضة العقول ). جان ستان . جان ستاننده . گیرنده جانها.
  • (اِخ ) ملک الموت . عزرائیل: محمد مصطفی که خواجه هر دو سرا بود قابض ارواح از عالم جلال به قضای جانش آمد. (قصص الانبیاء جویری ص 230). نه از حشمت محتشمان باک دارد نه بر ضعیفی بیچارگان ببخشاید. این قابض ارواح این هادم لذات است . (قصص الانبیاء جویری ص 243).
    قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال
    فتنه آخر زمان از کف او مصطلم .

    خاقانی .