جستجو
کد : DK-139955     

غیریت


بینونت و دوتایی . تغییر. غیر بودن . تغایر. دیگرگون بودن . بیگانگی .
  • نامعلومی و عدم تحقق. (ناظم الاطباء). رجوع به غیر شود.
  • در اصطلاح ، غیریت مقابل هو هویت است و به چند قسم تقسیم میشودکه عبارتند از: غیریت در جنس ، غیریت در نوع ، غیریت در فصل و غیریت در عرض . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تالیف سجادی ص 220). در کشاف اصطلاحات الفنون آمده : غیریت یا تغایر مقابل وحدت و عینیت است و آن بودن یکی از دو امر است غیر دیگری ، و آن نفس اثنینیت نیست و حتی تصور غیریت هم مستلزم تصور اثنینیت نیست ، زیرا اثنینیّت عبارت از بودن یک طبیعت است ذات حدتین ، ومقابل آن این است که طبیعت دارای یک وحدت یا وحدات باشد و در این صورت میان آن دو واسطه ای متصور نمیشود، و مفهوم چیزی اگر همان مفهوم چیز دیگر نباشد آن غیر این است وگرنه عین این است و معنی غیریت همین است .شیخ اشعری تصور واسطه را اثبات کرده و غیریت را چنین تفسیر نموده است که دو موجود چنان باشند که متصور باشد فرض انفکاک آنها از یکدیگر در حیز یا در عدم (زیرا او قائل به واسطه میان وجود و عدم است ). در این تعریف با قید «وجود» معدومات را خارج کرد، زیرا آنهانزد او به تغایر موصوف نمیشوند چه غیریت از صفات وجودی است . پس دو معدوم یا یک موجود و یک معدوم بدان موصوف نمیشوند، و با قید «واسطه بین وجود و عدم » حالات را نیز بیرون کرد (حال صفت امر موجود است که خود نه موجود است و نه معدوم . بعضی به واسطه میان موجود و معدوم قائلند که آنها را اعیان ثابته نامند و گویند اشیاء یا موجودند یا معدوم و یا اعیان ثابتاتند که نه موجودند و نه معدوم ، بلکه واسطه اند میان موجود و معدوم )، زیرا شیخ آنها را ثابت نمیداند و ازینرو اتصاف آنها به غیریت متصور نیست ، و همچنین است دو چیزی که انفکاک میان آن دو روا نباشد، مانند صفت و موصوف وجزء با کل ، چه آن نه اوست و نه غیر او، و صفت عین موصوف و جزء عین کل نیست ... و با قید حیز یا عدم خواسته است که شامل متحیز و جز آن باشد، چه دو جسم موجوددر خارج هرگاه قدم آنها فرض شود بالضروره متغایرین میشوند. بعضی گفته اند: شرع و عرف و لغت دلالت دارند بر اینکه جزء و کل متغایر نیستند زیرا اگر بگویی : لیس له عَلَی ًّ غیر عشرة; علیه تو به لزوم خمسه حکم میشود، و در صورتی که جزء غیر از کل باشد چنین نخواهد بود و همچنین است صفت و موصوف ... و این قول را رد کرده اند. (رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود). آمدی گوید:قول شیخ اشعری و عامه اصحاب این است که بعضی از صفات عین موصوفند مانند وجود، و بعضی غیرموصوف ، و این هر صفتی است که جدایی آن از موصوف ممکن باشد مانند صفات افعال ، از قبیل خلاقیت ، رزاقیت و مانند آنها، و بعضی دیگر از صفات چنانند که نه بدانها عین توان گفت و نه غیر، و آنها صفاتی هستند که انفکاک آنها از موصوف بوجهی ممتنع باشد، مانند: علم و قدرت و جز آن از صفات نفسیه حقتعالی ... و این قول را نیز رد کرده اند. (رجوع به کتاب مذکور شود). و گفته اند: غیران آن دوهستند که علم به یکی از آنها با جهل به دیگری روا باشد، و بعضی نیز این مساله را نزاع لفظی دانسته اند،ولی حق آن است که یک بحث معنوی است . (از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 صص 1093 - 1094 به اختصار).