جستجو
کد : DK-137335     

غاوشنگ


آن چوب بود که بدوگاو رانند. (فرهنگ اسدی ). چوبی باشد که بدو گاو رانند. (اوبهی ). چوبی باشد که بر یک سر آن سیخی از آهن نصب کنند و بر سرین و کفل خر و گاو خلانند تا تند و زود براه روند و معنی ترکیبی آن گاوتند باشد چه غاو بمعنی گاو و شنگ بمعنی جلد و تند و تیز آمده است . (برهان ). چوبی باشد که بدان گاو رانند معنی آن تیزکننده باشد و آن مخفف غاوباره است یعنی گاوراننده . (انجمن آرای ناصری ):
مرد را نهمار خشم آمد گزین
غاوشنگی را به کف کردش گزین .

طیان (از فرهنگ اسدی ).