زمین پست نرم . زمین مغاک . ج ، غوامض . (منتهی الارب ). زمین هموار. (مهذب الاسماء).
مردسست حمله . سخن پوشیده و دور، خلاف واضح .(منتهی الارب ): کلام غامض ; سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی . (صراح ). گفتار مشکل ، دشوار، سخت ، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم ، پیچیده ، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئله غامض ، دشوار، تاریک . یقال مسئلةغامضة لاتعرف . (مهذب الاسماء). ج ، غوامض . و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود: و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیز از سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش . (قابوسنامه ). مرد گمنام و بیقدر خوار. گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد. پابرنجن پرکننده ساق را. بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. (منتهی الارب ).