نرخ گران . یقال بعته بالغالی ; ای بالغلاء. (منتهی الارب ). گران . (مهذب الاسماء). گران قیمت ، مقابل کم بها. (آنندراج ) (غیاث ). مقابل رخیص ، ارزان .
گرانبها.نفیس . قیمتی . قازح ، سعر قازح ; ای غالی . (منتهی الارب ). نعت فاعلی از غلو. غلوکننده . (مهذب الاسماء). آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند. (فردی از) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدا میدانند. (آنندراج ). رجوع به غلاة و غالیان شود. مفرط. افراطی . ازحد گذرنده . از حد درگذرنده . ج ، غُلاة. سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند. (انساب سمعانی ):
برترمشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی .
ناصرخسرو.