جستجو
کد : DK-137271     

غالب آمدن


چیره شدن . مسلط شدن در سخن و مناظره و نزاع و جدال: اگر جاهلی به زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست .(گلستان ). هوای نفس اماره غالب آمد. (مجالس سعدی ).
-غالب آمدن بر ; چیره شدن بر. مسلط شدن بر...: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. (گلستان ). عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. (گلستان ). عجز; غالب آمدن بر کسی در معاجزة. عز; غالب آمدن بر کسی در معازة. (منتهی الارب ).
-غالب آمدن در امری ; چیره شدن در آن امر بر کسی : شقاه ; تشقیة; غالب آمد او را. تقمر; غالب آمدن در قمار. قمره قمراً; غالب آمد در نبرد قمار. عفص ; غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف . طول ; غالب آمدن در درازی . طسه طساً; غالب آمد او را در خصومت . (منتهی الارب ).