جستجو
کد : DK-137212     

غافل


بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه جرجانی ). بی خرد. نادان که در کارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار; غافل شدن . تهو; غافل شدن . (منتهی الارب ).
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل .

منوچهری .