جستجو
کد : DK-137064     

غاذ


نعت فاعلی از غذ. ناسور هر جا که باشد و منه یقال بالبعیر غاذ; اذا کانت به دبرة فبرات و هی تندی . (منتهی الارب ).
  • (اِ) رگ آب چشم که پیوسته روان باشد. (منتهی الارب ). رگی است در چشم که همیشه چرک از آن روان شود و نایستد.
  • حس . (منتهی الارب ).