جستجو
کد : DK-130237     

عاطل


بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ: آن دیگر که از پیرایه خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80).
  • زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، عَواطل و عُطًّل . (ناظم الاطباء).